زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سوم

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سوم

زنانی که شکست را شکست دادند.

قسمت سوم

لورتا هایراپتیان ” قمر دنیای تئاتر “

لورتا هایراپتیان تبریزی در ۱۲۹۰ پا به جهان نهاد و ۱۳۷۷ درگذشت. او هنرپیشه ارمنی تبار ایرانی ، همسر عبدالحسین نوشین کارگردان تئاتر و شاهنامه پژوه بود. لورتا از هشت سالگی به روی صحنه رفت و تا حول و حوش انقلاب در ایران به کار هنرپیشگی و کارگردانی پرداخت. وی یازده ساله بود که در یک نمایش موزیکال نقش آفرینی نمود.  بعدا”  کار خود را با گروههای  تئاتری موجود آن زمان مانند کمدی ایران ، نکیسا، کمدی اخوان  و جامعه باربد آغاز کرد. با تاسیس مدرسه موسیقی و کلوب موزیکال وابسته به آن، که علی نقی وزیری بنیانگذارش بود، زنان دیگری نیز مجالی برای پیوستن به گروه های هنری یافتند. لورتا هم به کلوپ موزیکال پیوست. این کلوپ پس از مدتی تعطیل شد و هنرمندان آن پراکنده شدند. اما لورتا که هم صدای خوش داشت و هم بازیگری برجسته بود، از سوی گروههای تئاتری دعوت به کار می شد. هنوز ۱۴ سال نداشت که در نمایشنامه ای از مولیر شرکت کرد. او سپس به تئاتر جامعه باربد رفت و در نمایشنامه های لیلی و مجنون ، یوسف و زلیخا همچنین خسرو وشیرین نقش های اول را ایفا نمود. لورتا یکی از نخستین زنانی  بود که در عرصه تئاتر به فعالیت پرداخت. هنرپیشه و نویسنده ارمنی سینمای  شوروی  ” واهرام  پاپاسیان” که برای اجرای نقش های شکسپیری، بخصوص در اتللو و هملت شهرت داشت،  آنقدر تحت تاثیر استعداد لورتا قرار گرفت که میخواست او را با خودش به تئاتر شوروی برده و امکانات پیشرفته در اختیارش قرار دهد. در همین رابطه با مادر لورتا صحبت کرد اما لورتا تازه با عبدالحسین نوشین آشنا شده بود. او به دلیل علاقه اش به نوشین نمیخواست از او دور باشد. آنها در سال ۱۳۱۲ با یکدیگر ازدواج کردند. عبدالحسین نوشین خودش از نوآوران هنر تئاتر بود و چه بسا این عشق سبب شکوفائی هرچه بیشتر هنر لورتا هم شد . در سال ۱۳۱۳ درجشن هزاره فردوسی نوشین سه تابلو از داستانهای

شاهنامه را با همکاری محمدعلی فروغی و مجتبی مینوی تنظیم کرد وبا استفاده ازموسیقی غلامحسین مین باشیان  و با بازیگری خودش و لورتا به صحنه برد. با آمدن نوشین دکور صحنه ، نورپردازی ، نوع بیان مطالب بسیار تغییر کرد. حالا دیگر پرده تئاتر با چهار ضربه سمفونی پنجم بتهون، به نام سرنوشت، کنار می رفت و لورتا وارد صحنه می شد و مانند قمر الملوک وزیری حجاب از سر برمیداشت . بعد از واقعه  ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران و سوء قصد به جان شاه ، عبدالحسین نوشین همسر لورتا هم دستگیر شد . کمتر از دو سال بعد در۲۴ آذر ۱۳۲۹ ، ده نفر از زندان قصر گریختند که یک نفر از آنها عبدالحسین نوشین بود. خسرو روزبه ، مهندس علی علوی، دکتر حسین جودت و دیگران .

نوشین از زندان گریخت و پس از مدتی زندگی مخفی ، ازجمله در خانه عزت الله انتظامی،  مجبور به مهاجرت به شوروی شد. لورتا هم بعدا به او پیوست و در آنجا درس خواند و در رشته تئاتر از دانشگاه مسکو فارغ التحصیل شد. هر دو دلشان میخواست به ایران بازگردند اما رژیم شاه به آن هنرمند نامی اجازه بازگشت به ایران را نمیداد. لورتا هم حاضر نمی شد شوهرش را تنها بگذارد . میگویند نوشین از او خواهش کرده بود به خاطر او در آنجا نماند. به ایران برگردد و  گمشدگان و طرد شدگان تئاتر را جمع وجور کند .

نوشین در ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۵۰ در غربت درگذشت.  لورتا که به ایران آمد با همکاران قدیمی خودش تئاتر کسری را تشکیل داد و در اولین گام نمایشنامه گناهکاران بی گناه اثر استروفسکی را به صحنه برد. وی در نمایشنامه های زیادی بازی کرد.  تاجر ونیزی  اثر شکسپیر، سامسون و دلیله اثر پل گمازی ، رزماری اثر کروان سنت باری ،پرنده آبی اثر موریس مترلینگ ، شنل قرمز اثر اوژن بوریی، نمونه هایی از آنها هستند.

بین سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ درهفت فیلم سینمائی هم بازی کرد که آخرین آن اسرار گنج دره جنی  ساخته ابراهیم گلستان بود. در سریال تلویزیونی خسرو میرزای دوم هم ایفای نقش کرد. او همراه خیلی ها از جمله عبدالله بوتیمار، فردین ، گوگوش، جمشید مشایخی ، نصرت الله کریمی ، صادق بهرامی و پرویز صیاد و بسیاری دیگر نقش آفرینی کرد.

بعدها به افتخار ۵۰ سال خدمت تئاتری اش، سالن چهارسو در مجتمع تئاتر شهر، با اجرای نمایش خلوت خفتگان به کارگردانی آربی آوانسیان و بازی لورتا و سوسن تسلیمی، بنام لورتا افتتاح شد.

لورتا سال ۱۳۵۸ از ایران رفت. او سالهای آخر عمرش را در اتریش گذراند و۹ فروردین ۱۳۷۷ به یادگارها پیوست.

فاطمه سیاح پایه گذار ادبیات تطبیقی در ایران

فاطمه سیاح ،” فاطمه رضازاده محلاتی” از بنیانگذاران کانون بانوان بود که به عنوان اولین استاد زن در دانشگاه، کرسی نقد ادبی را در دانشگاه تهران پایه گذاری کرد. او همچنین به عنوان یکی از فعالان حقوق زن در ایران شناخته شد. سبک و سیاق او در نقد ادبی مبتنی بر رئالیسم و تحت تاثیر نقادان برجسته روز از جمله ویساریون بلینسکی منتقد ادبی و زبان شناس شهیر روس  و نیز امثال نیکلای چرنیشفسکی بود.  پدر فاطمه سیاح ، میرزا جعفرخان رضازاده محلاتی استاد زبان و ادبیات فارسی در مسکو، از ابتدای جوانی به روسیه مهاجرت کرده بود. دخترش  فاطمه در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در مسکو بدنیا آمد و تحصیلات متوسطه و عالی خود را همانجا گذراند. او در ادبیات اروپائی با درجه ممتاز به گرفتن درجه دکتری نائل آمد موضوع رساله اش آناتول فرانس در ادبیات فرانسه بود . فاطمه سیاح که ایران را خیلی دوست داشت در سال ۱۳۱۲ خورشیدی بهمراه پدرش به میهن اش باز آمد و بتدریس زبان فرانسوی و روسی پرداخت . سپس در دانشگاه تهران به درجه استادی رسید و در بخش ادبیات زبانهای خارجی دانشگاه تهران کرسی نقد ادبی و ادبیات تطبیقی را پایه گذاری کرد.

سال ۱۳۲۵ به عضویت نخستین کنگره نویسندگان ایران درآمد. او همچنین عضو کنگره فردوسی بود.  فاطمه سیاح  استادی جدی و سختکوش بود. برخی از دانشجویانی که پرورش داد به چهره های برجسته ای تبدیل شدند از جمله سیمین دانشور که پایان نامه دکتری خود را با کمک او نگاشت . فاطمه سیاح معتقد بود ادبیات باید به سمت واقع گرائی و اخلاق حرکت کند . وی زمستان ۱۳۲۶ در ۴۵ سالگی درگذشت ودر گورستان ابن بابویه چنانکه که خود خواسته بود به خاک سپرده شد.

حدود ۷۰ سال پیش فاطمه سیاح در مقاله ای تحت عنوان “خانم اگر به مجلس شورای ملی رفتید برای خانم ها  چه می کنید”  به حق رای زنان و حق  انتخاب آنان برای نمایندگی مجلس شورای ملی و پیشنهاد ایجاد فراکسیون زنان در مجلس اشاره کرد.

وی چهره شاخصی در زمینه حقوق زنان بود و تأثیر زیادی در ارتقای آنان در سطح علمی و فرهنگی داشت. مرگ زودهنگام اش نوبت را به زنانی چون سرور مهگامه محصص، هاجر تربیت ، مهرانگیز منوچهریان، فروغ حکمت ، صفیه نمازی فیروز و ژاله اصفهانی و امثال آنان داد تا با ترویج روشنگری و انتقاد از قوانین ضد زن زمینه را برای به رسمیت شناختن حق رای زنان در ایران فراهم کنند. بعدها امثال بدرالملوک بامداد ،مهرانگیز دولتشاهی هم  در این اندیشه بودند . فاطمه سیاح نخستین منتقد ایرانی است که درباره تاریخ تطور رمان و سبک نویسندگانی مانند پوشکین ، چخوف ، فلوبر، بالزاک ، داستایوفسکی ، امیلی برونته و دیگران به بحث و ارائه نظر پرداخته است.  از دکتر علی شریعتی
می گفت او (فاطمه سیاح) نخستین استادی است که با آگاهی از نظریات نقد ادبی جدید جهان، نسل جوان ایرانی را با مبانی و نقد علمی آشنا کرد .

تسلط او بر زبان وادبیات روسی ، فرانسوی ، انگلیسی ، آلمانی و ایتالیائی  تا به آنجا بود که درس او را در نقد وسنجش ادبیات به شیوه علمی برای دانشجویان نواندیش ایرانی جذاب وآموزنده میکرد. او گذشته از ادبیات  درموسیقی و نقاشی هم صاحب نظر بود . نوازندگی پیانو را در کنسرواتور مسکو آموخته بود و با آثار نقاشان جهان آشنائی داشت. با چنین شرح حالی و با چنان اندوخته هایی میتوان  دریافت که دانشجویان آن زمان مانند پرویز ناتل خانلری،  ازچه  بخت بلندی برای داشتن یک استاد مطلع برخوردار بودند .

 

راضیه شعبانی 

راضیه غلامعلی شعبانی که در  ۱۳۰۴ پا  به جهان نهاد و سال ۱۳۹۱ در غربت درگذشت.  از اعضای فرقه دمکرات آذربایجان و حزب توده ایران بود. زندگیش با هفت سال زندان ، ۱۲ سال زندگی مخفی و بیش از ۴۰ سال تبعید همراه بود. او بارها به زندان افتاد. نخستین بار بهار ۱۳۲۵ دستگیرشد.  در زندان به اعتصاب غذا دست زد و تا آزادی از آن دست برنداشت . اما چند ماه بعد دوباره بازداشت شد . او بالاخره مجبور به ترک وطن شد و به شوروی مهاجرت کرد.  پس ازانقلاب ۱۳۵۷ به ایران بازگشت اما چندی بعد که نیروهای سیاسی در تنگنا قرار گرفتند وخطر دستگیری اش می رفت، باز مجبوربه ترک وطن شد . راضیه پس از فروپاشی شوروی به آلمان رفت وهمانجا درگذشت .

همسر راضیه ، رضا ابراهیم زاده از اعضای گروه موسوم به پنجاه وسه نفر بود که در دوران رضا شاه به خاطر عقایدشان دستگیر و زندانی شدند .

درپیامد فعالیت های جنبش کارگری ایران که حزب توده هم درآن نقش داشت اوایل دهه بیست، مجلس قانون کار را تصویب کرد ودولت مجبوربه تشکیل وزارت کار واموراجتماعی شد. این اتفاق باعث ناآرامی هایی در کارخانه ها بویژه در مازندران شد. درهمان ایام راضیه ابراهیم زاده  و چند نفر دیگر از مرتبطین حزب، عازم مازندران شدند. انها در مازندران به تشکیل اتحادیه و سازماندهی کارگران برنج کار پرداختند. پس از آن او مدتی را در آذربایجان به فعالیت سیاسی پرداخت تا باز مجبور به مهاجرت شد. رویای ایران تا هنگام مرگ دمی از راضیه دور نبود ومی گفت نخواهم مرد تا زمانیکه برای بار دوم لبان چروکیده وتشنه ام  زمین وخاک وطنم رابوسه زند . این آرزو را با خود داشت تا وقتی درگذشت.

 

شمس کسمائی زنی روشنفکر وآزادیخواه

دانشور ایرانی شمس کسمائی متولد ۱۲۶۲ خورشیدی در روستای کسمای گیلان بدنیا آمد. نیاکانش گیلک بودند. او عروض وقافیه را ازشعر برداشت. قطعه شعری از او بدون قافیه بندی در ۱۲۹۹ خورشیدی در مجله آزادیستان تبریز منتشر شد که جزو نخستین نمونه های نوگرائی در شعر فارسی بشمار می اید . شمس کسمائی نوشتارهای تند سیاسی هم می نوشت . پس از ازدواج همراه همسرش به عشق آباد روسیه رفت و درآنجا به کارهای فرهنگی پرداخت . خانواده با مشکلات اقتصادی سختی روبرو شد وچندی بعد مجبوربه بازگشت به ایران شدند. انها در تبریز ساکن شدند. درآنزمان تبریز مرکز فعالیت های سیاسی و فکری بود و شمس کسمائی هم ازهمان آغاز به گروه  نویسندگان نشریه تجدد به میانداری تقی رفعت از همراهان شیخ محمد خیابانی پیوست ودر جنبش سیاسی وانقلابی آذربایجان مشارکت فعال نمود . در این ایام با وقایع تاثرانگیزجدیدی روبرو شد. پسر او کریم ارباب زاده که نقاش چیره دستی بود و با چند زبان آشنائی داشت در سال ۱۹۲۰ میلادی درمبارزات جنگل جان باخت و مادر سربه زانوی غم نهاد . ابوالقاسم لاهوتی درشعری با عنوان عمر گل به دلداری او شتاف :

درفراق گل خود ای بلبل مکن آشفته موی چون سنبل

نه فغان برکش نه زاری کن صبربنما وبردباری کن

شمس زنی روشنفکر و آزادیخواه بود پس از روی کارآمدن رضا شاه که جمع مبارزان آذربایجان پراکنده شدند و پس از اتفاقات ناگواری که در زندگیش پیش آمد گرچه رنج بسیاری دید اما درنهایت برخود مسلط شد. خانه اش محل رفت وآمد روشنفکران بود. شمس کسمائی در سال ۱۳۴۰ به میهمانی خاک رفت .

قدم خیر قلاوند شیرزن لر

“ قدم خیر از پایین می آید وعزم نبرد دارد. هیچ مبارزی درمیدان رزم او روی خوش ندیده است. عرصه را برهمه تنگ می کند. قدم خیر از پایین می آید و عزم نبرد دارد. هفت تیر پر از فشنگی  درلابلای سربندش قایم کرده است.”

قدم خیر قلاوند از طایفه قلاوند ایل بزرگ بالاگریوه در بخش الوار اندیمشک واز زنان مبارز اواخر قاجارو ابتدای حکومت پهلوی در زمان رضاخان بود .

در لرستان و بخصوص دربین سالخوردگان این سرزمین قدم خیر شخصیت منحصر به فردی دارد. او در سال ۱۲۷۸ خورشیدی در منطقه دوکوهه در شمال اندیمشک بدنیا آمد. پدرش کدخدا کیخاقنی ازبزرگان ایل وتبارخود بود وبه سلحشوری و مردم داری شهرت داشت . قدم خیر رعنا و طناز بود و چشمانی به زیبایی شیشه ای از شراب داشت. قدم خیر سوارکار قابل وتفنگچی ماهری بود. چند بار در درگیری میان برادرانش و نیروهای دولتی سوار براسب حلقه  محاصره را شکست وبا رساندن آب و آذوقه به قبیله اش آنان را از مرگ حتمی نجات داد. سرهر بزنگاه به کمین مهاجمین می نشست وتلاش میکرد آنها را اگر بتواند خلع سلاح کند تا کشت وکشتار کمتری راه بیفتد . او سال ۱۳۱۲ درگذشت و پیکرش را کنار پل قدیم دزفول به خاک سپردند .

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سوم

زنانی که شکست را شکست دادند  قسمت شانزدهم

زنانی که شکست را شکست دادند

قسمت شانزدهم

فاطمه واعظی” پریسا
پریسا ۲۵ اسفند ۱۳۲۸ در شهر شهسوار بدنیا آمد. او خواننده ردیف دان و استاد هنر آواز ایرانی است. پریسا که صدای خوش را از پدر و پدربزرگ به ارث برده بود،  در دوران تحصیل در مسابقات هنری مدارس در رشته آواز،  رتبه اول دربین تمام دانش آموزان سراسر کشور کسب کرد. استعداد و نبوغ موسیقیایی اش چنانکه خود ایشان گفته است توسط محمود کریمی که در آن زمان از اعضای هئیت داوران بود کشف شد و بعد از آموزش موسیقی سنتی ، دستگاهها و ردیف ها را زیر نظر ایشان آغاز نمود . بعد از دو سال آموزش، پریسا به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و به مدت پنج سال فعالیت خود را با آن وزارتخانه ادامه داد. در این دوران اجراهایی در تلویزیون و کنسرت هایی در تهران و شهرستان ها برگزار کرد و نیز همراه با گروههای مختلفی که در آن وزارتخانه فعال بودند کنسرت هایی در خارج از کشور به هدف معرفی موسیقی سنتی ایران برگزار نمودند.

پریسا پس از چندی با دکتر داریوش صفوت آشنا شد و به درخواست وی به استخدام مرکز حفظ و اشاعه موسیقی درآمد . مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در سال ۱۳۴۷ توسط داریوش صفوت راه اندازی شده بود و برخی از استادان بنام موسیقی ایرانی همچون نورعلی خان برومند ، سعید هرمزی و عبدالله خان دوامی و محمود کریمی توانستند گروهی از هنرجویان نخبه را پرورش و تحویل جامعه موسیقی بدهند که به جنبش احیا در موسیقی ایران شهره شد.

پریسا خانم در این دوران در محضر استاد دوامی  با سبک اجرای تصنیف های قدیمی و آواز سنتی آشنایی پیدا کرد و پس از چندی فعالیت در مرکزحفظ و اشاعه موسیقی در سه دوره از جشن های شیراز شرکت نمود و آوازه هنرش فراگیر شد.

مجموعه فعالیتهایی که در این دوران انجام داد عبارتند از : شرکت در سه جشن هنر شیراز ، اجرای چند برنامه در تلویزیون ، دانشگاه تهران ، باغ فردوس ، تئاتر شهر و اجرای کنسرت های متعدد در خارج از کشور .

با محدود شدن فعالیت های هنرمندان زن بعد از انقلاب ، فعالیت های اجرایی پریسا هم آسیب دید و متوقف شد و تنها به تدریس موسیقی ادامه داد .آخرین کارش در سال ۵۷ در فستیوالی در ژاپن بود و بعد از آن در سن ۲۶ سالگی بازنشسته اجباری شد . سال ۱۳۶۸ مرکز حفظ و اشاعه موسیقی از ایشان دعوت نمود تا برای خانم ها تدریس کند. مدت کوتاهی به این کار مشغول شد اما بعد به دلیل مسائلی که پیش آمد از آنجا هم بیرون آمد و در منزل خودش تدریس کرد .پریسا با همه آزارها که دید از ایران مهاجرت نکرد در ایران ماند و معتقد بود این موسیقی ، موسیقی خارج از کشور نیست، یک نوع موسیقی معنوی است که ریشه در فرهنگ عرفانی مملکت ما دارد. بعدها آخوندها تبلیغ کردند که کنسرت های بانوان برای بانوان آزاد است اما پریسا هیچوقت نخواست در این زمینه فعالیتی بکند. می گفت من اعتقادی ندارم که فقط باید برای خانم ها خواند این نوع موسیقی اصلا به جنسیت آدم ها کاری ندارد، با روح آدمی سروکار دارد . پریسا پس از سالیان دراز سکوت در سال۱۳۷۴  در لندن به صحنه بازگشت و آلبوم باز آمدم را منتشر نمود. از آن پس در جشنوارهای دیگر هم به اجرای کنسرت پرداخت .

از آلبوم تصنیف های پریسا میتوان : باز آمدم آلبوم دستگاه نوا ، آلبوم ماهور ، آلبوم شرح عشق ، شوریده ، گل بهشت و سادگی را نام برد. .

پریسا روی این موضوع زیاد تاکید کرده است که موسیقی هنری والا و مقدس است، نه وسیله ای برای کسب منافع مادی و نه وسیله ای برای شهرت طلبی.

پریسا به موسیقی همان نگاهی را دارد که برخاسته  از دیدگاه عرفان شرقی است. در این مسیر او البته تحت تاثیر دو چهره برجسته در این حوزه قراردارد داریوش صفوت و نورعلی الهی . او براین باور بود که نورعلی الهی بیشترین تاثیر را در شکل گیری شخصیت هنری او داشته است. به باور پریسا موسیقی سنتی ایران بر پایه احساسات معنوی بوجود آمده است و موسیقی دانان قدیمی ایران بیشتربه  نیازهای روح آدمی توجه داشتند. این بخش از موسیقی آنچنان اهمیت دارد که میتواند بعد مادی  آنرا کاملا تحت شعاع قرار دهد . اضافه کنم که پریسا با  توجه به رویکرد و نگاه عرفانی خود در موسیقی در بیشتر آوازهایی که تا الان خوانده از اشعار حافظ ، مولانا ، سعدی ، شیخ بهائی ، نظامی ، عراقی ، عطار و نیاز جوشقانی بهره گرفته است .

رزیتا شرف جهان

رزیتا شرف جهان مجسمه ساز  و نقاش دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته پژوهش هنر در دانشگاه تهران یکی از پیشکسوتان گالری دار در ایران است. وی تاثیر بسزائی در کشف برخی هنرمندان دهه ۸۰ داشته است.

رزیتا شرف جهان از نقاشان پیشرو و جسور در هنر معاصر ایران است. دغدغه های برابری و آزادی او را به سوی هنر کشاند و هنوز از ایده هایش دفاع می کند و آنرا در آثارش به نمایش می گذارد.

رزیتا شرف جهان مدیر یکی از نگارخانه های پیشرو بعد از انقلاب موسوم به گالری طراحان آزاد است. یکی از آثار ایشان تابلوی است که بهروز وثوقی را در دوران جوانی نشان میدهد و در آن تابلو با افزودن چند خنجر بر کنشی که تداعی گر هیجان های دختری جوان به یک ستاره سینماست تاکید کرده است . محو کردن انبوهی عکس های خوانندگان و بازیگران زن نیز در پس زمینه همین تابلو به عنوان ابزاری برای جذب بیننده به سوی سوژه اصلی کار قابل توجه است .

رزیتا شرف جهان و هم نسلان اش برای زنده نگاه داشتن هنر مستقل ایران و انتقال آن از یک نسل به نسل های بعدی تلاش بسیاری کردند . توجه داشته باشیم که بعد از انقلاب ملزومات کار هنری به آن صورت وجود نداشت و اصلا به آن توجه چندانی نمی شد و جز یکی دو گالری جایی نبود تا هنرمندان بویژه آنها که مثلا به مجسمه سازی هم علاقه داشتند کارهایشان را بتوانند به نمایش بگذارند . نشریات هنری معدود بود و مجموعه دار اصلا معنایی نداشت. در آن شرایط امثال رزیتا شرف جهان تلاش کردند سنت های نگارگری ایرانی را با هنر مدرن پیوند بزنند. در واقع آنان انتقال دهنده ارزش هایی بودند که برای حفظ و انتقالش قربانی زیاد داده شد.

دغدغه زن و موضوع آن در آثار رزیتا شرف جهان پیداست. اضافه کنم  که ایشان چندین سال استاد و مدرس هنر در دانشگاه  ها و مدیر کمیته  نمایشگاه های انجمن نقاشان ایران بود و در بیش از هفتاد جشنواره و نمایشگاه نقاشی و  ویدئوآرت در ایران ، همچنین در جمهوری چک ، ترکیه ، ایتالیا، ارمنستان ، ژاپن ، فرانسه ، هند ، آلمان و کانادا  شرکت داشته است. خودش گفته ما نسل روزهای سخت بودیم و زنده ماندیم.

افتخار خانم

افتخار خانم اولین خواننده زن ایرانی بود که صفحه ای از او ضبط شده است. در منابع تاریخی موسیقی ایرانی هیچ شرح حالی از او وجود ندارد. روح الله خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی ایران فقط بنام وی اشاره دارد . اولین ضبط موسیقی در سال ۱۲۸۴ خورشیدی در ایران صورت گرفت اما هیچ صدایی از زنان در آن وقت ضبط نشد. در سال ۱۲۸۸ گروهی از موسیقیدانان برای ضبط موسیقی به انگلیس می روند که میانشان باز هیچ زنی نبوده است. بیش از یک قرن پیش در سال ۱۲۹۱ شرکت گرامافون به ایران می آید و صدای سه خواننده زن ایرانی را بنام افتخار ، امجد و زری را ضبط میکند. با توجه به لهجه آنان  شاید آنها از اقلیت های مذهبی در ایران بودند. آنها تصنیف هایی از عارف قزوینی نیز ضبط کردند . افتخار خانم اولین خواننده زن ایرانی بود که صفحه ای از او ضبط شد.

ملوک ضرابی

ملوک فرش فروش کاشانی معروف به ملوک ضرابی خواننده موسیقی سنتی ایران بود. از ۱۳سالگی فعالیتهای هنری خود را آغاز کرد و مدتی نزد اقبال آذر آواز فرا گرفت و صفحه هایی از او ضبط شد. از دیگر استادان ملوک ضرابی ، حسین طاهرزاده و حاجی خان ضرب گیر بودند . با تاسیس رادیو، ملوک ضرابی آنجا رفت و در بعضی برنامه ها شرکت جست. ایشان در نمایشنامه  جامعه باربد به سرپرستی اسماعیل مهرتاش همکاری داشت و در خواندن تصنیف و آهنگهای ضربی ماهر بود. از وی صفحه های بسیاری باقی مانده است. رعنا از زیباترین ترانه های ملوک ضرابی است . همچنین تصنیف بسیار قدیمی دختران سیروس ، تصنیفی با مضمونی در مخالفت با حجاب اجباری. سراینده احتمالی این ترانه محمدعلی امیرجاهد و آهنگساز آن هم احتمالا مرتضی نی داود است.

سالها پیش از آنکه ضبط موسیقی فراگیر بشود ملوک ضرابی همه جا می خواند. او عصر صفحه های سنگی را هم تجربه کرد، گرامافون های مدرن را نیز با صدایش درنوردید، کاست هم از او منتشر شد و در زمان حیاتش نوای خوش موسیقی او بر صفحه هم عرضه شد. می گویند بذله گویی های ملوک ضرابی در کنار صدای رسایش او را محبوب بسیاری از جمله در دربار پهلوی کرده بود. وی برای سالها گل سرسبد جشن های تولد محمدرضا شاه پهلوی بود. ملوک ضرابی در سال ۱۳۷۸ در ۱۰۷ سالگی درگذشت.

لیلی امیرارجمند ” لیلی جهان آرا

لیلی امیر ارجمند متولد ۱۳۱۷ از مدیران آموزشی ایران در رژِیم پیشین و از بنیانگذاران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. ایشان لیسانس زبان و ادبیات فرانسه را از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد علوم کتابداری و اطلاع رسانی را از دانشگاه راتگرز از نیوجرسی آمریکا گرفت.  همسر اول لیلی خانم مالک یک کارخانه جیر در شهر ری بود و از وضع مالی خوبی برخوردار بود. ایشان پس از جدایی از همسر اولش مدتی را به تنهایی زندگی کرد تا اینکه در سال ۱۳۴۵ با حسینعلی امیرارجمند  شاهرخ امیرارجمند  استاد فیزیک دانشگاه تهران ازدواج کرد و بعد از این ازدواج به لیلی امیرارجمند شهرت یافت . لیلی امیرارجمند در مدرسه رازی تهران همکلاسی خانم فرح دیبا بود و بعدها به جرگه دربار پیوست. او صمیمی ترین دوست فرح پهلوی بود و مشاغل متعدد و مهمی را برعهده داشت از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که بگذریم سایر مشاغل ایشان عبارتند از : رئیس کتابخانه دانشگاه ملی،  استادیاری کتابداری دانشگاه تهران ، رئیس کتابخانه شرکت ملی نفت ، عضو هیئت مدیره و موزه علوم و فنون ، و از این قبیل .

خانم امیرارجمند از اسفند ۱۳۵۳ با پیشنهاد وزیر علوم و تایید اعلیحضرت به عضویت شورای آموزش کشور منصوب شد. درست است که خانم امیر ارجمند به دربار نزدیک بود و گرچه همسر یکی از خواهران ایشان از مسئولین ساواک در رشت بود اما نقش خانم امیرارجمند در بنیانگذاری کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان تردید بر نمی دارد. کانون مزبور در گسترش ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان ایرانی نقش بی بدیلی داشت. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۴۴ به ابتکار خانم لیلی امیرارجمند ابتدا بصورت یک کتابخانه کودک پایه گذاری شد و سپس در مدت زمانی کوتاه توانست به نهاد فرهنگی و هنری تاثیر گذاری برای گسترش ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان ایرانی تبدیل شود نخستین همکاران ایشان هما زاهدی وکیل مجلس و احسان یارشاطر بودند که بعدها آذر شهابی هم از وزارت آموزش و پرورش به آنها پیوست.

یکی از زندانیان سیاسی رژیم پیشین نخستین رئیس انتشارات کانون بود. فیروز شیروانلو مترجم کتاب ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی از ارنست فیشر.

خانم لیلی امیر ارجمند گفته است در زمانی که آقای شیروانلو به کانون آمد من هیچ اطلاعی از سوابق سیاسی او نداشتم اما وی که تجربیات زیادی در زمینه چاپ کتاب داشت با اکثر نویسندگان و دست اندرکاران آشنا بود و امکاناتی به وجود آورد که من با این افراد آشنا بشوم. مثلا محمود مشفق آزاد تهرانی م.آزاد شاعر ، مترجم و نقد نویسی که یکی از بهترین نویسنده ها و ادیتورهای آن زمان بود توسط آقای شیروانلو به من معرفی شد. ایشان بعدها در کانون چندین کتاب قصه به شعر و نثر برای کودکان نوشت.  سیروس طاهباز نویسنده و مترجمی که بیش از بیست هزار برگ از دست نوشته های نیما یوشیج را گردآوری کرده بود  هم از طریق آقای شیروانلو به ما پیوست و سال ۴۹ تا ۵۷ مدیریت انتشارات کانون را برعهده داشت .

همانطور که گفتم نقش خانم لیلی امیرارجمند در بنیانگذاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تردید بر نمی دارد این کانون در گسترش ادبیات وهنرکودکان ونوجوانان ایرانی نقش بی بدیلی داشت .

بتول عباسی ” روح انگیز

بتول عباسی ۱۲۸۳ بدنیا آمد و ۱۳۶۳ درگذشت. او خواننده موسیقی سنتی ایرانی بود. روح انگیز کارش را از سال ۱۳۰۷ پس از آشنایی و ازدواج با حسین سنجری شاگرد و همکار کلنل وزیری آغاز کرد. نام روح انگیز را کلنل وزیری برای او برگزید. به گفته روح الله خالقی ، کلنل وزیری مایل بود خواننده زنی تربیت بشود تا بتواند بعضی از قطعات را بخواند. در آن زمان تنها زنان عیسوی و ارامنه قادر به این کار بودند . روح انگیز از اولین خوانندگانی است که در قطعات دو صدایی آواز ایرانی که به ابتکار کلنل وزیری ساخته شد شرکت کرد همچنین او از اولین خوانندگانی محسوب میشود که قطعه های برای کودکان خوانده است .

روح انگیز از آغاز تاسیس رادیو ۱۳۱۹ با این موسسه همکاری داشت و همراه با تار مرتضی نی داود ، پیانوی مرتضی محجوبی و بعدها گروه همنوازی سرخوش برنامه هایی اجرا کرد . از جمله ترانه هایی که روح انگیز خوانده است : شب از خیالت در فغان ،هر شب اندیشه دگر کنم، دردا ، با گلرخان ،وصل روی تو جویم ، مژده بهار ، مژده که آمده است گل است .

هایده چنگیزیان بالرین پرآوازه ایران

هایده چنگیزیان یکی از اولین زنان رقصنده باله در ایران است وی از دوران کودکی شیفته رقص بود. در همان ایام به کلاسهای رقص مادام یلنا آودیسیان رفت که سال ۱۳۷۹ درگذشت. هایده به کلاسهای آن زن هنرمند رفت و دوران کودکی اش را به این ترتیب گذراند و حتی اینطور که خودش تعریف کرده است مشق هایش را در کلاس های مادام یلنا آودیسیان می نوشت.

هایده چنگیزیان پس از اخذ مدرک سیکل اول در ۱۶ سالگی به کلن آلمان رفت تا باله به سبک آکادمیک فرا بگیرد. در هنرکده باله کلن وی در کنکور این رشته نفر اول شد.  شب ها در اپرا و تئاتر کلن بیشتر بعنوان سیاهی لشکر کار میکرد اما باله می آموخت و  یاد می گرفت .

هایده خانم پس از مدتی تصمیم گرفت برای آموزش بیشتر باله راهی اتحاد جماهیر شوروی بشود.  وی در لنینگراد سابق سنت پترزبورگ آموزش دید و پس از آن به ایران برگشت و در تالار رودکی مشغول به کار شد. هایده چنگیزیان فعالیتهای گسترده در سازمان باله ملی ایران داشت از جمله به مناسبت گشایش تلویزیون رنگی ایران باله بیژن و منیژه را که آهنگ آن را  حسین دهلوی ساخته بود اجرا کرد . انقلاب که شد هایده چنگیزیان این بالرین ممتاز ایرانی هم شغل و حرفه اش را ازدست داد  و بناچار از میهن رفت. ابتدا به آمریکا سپس به آلمان و آخر سر به پرتغال .

دوازده سال پیش از انقلاب سازمان ملی باله ایران گشایش یافت و در سطح بین المللی به یکی از شناخته شده ترین سازمان های هنری ایران تبدیل شد.  هایده چنگیزیان وقتی از گذشته از تالار رودکی حرف میزند غرق اندوه شده با تاسف می گوید :” تهران دیگر باله ندارد.  این به اصطلاح حرکات موزون که بر سر زبانها انداختند بسیار ناموزون است تهران باله ندارد ” .

وی علاوه بر تالار رودکی در تهران در مدرسه باله کلن آلمان و در روسیه در آکادمی باله واگانف که آنجا درس خواند، در سنت پترزبورگ و در تئاتر مسکو ایفای نقش نموده است. فواره های باغچه سرا، باله فندق شکن و بیژن و منیژه جز ناچیزی از اجراهای هایده چنگیزیان است.  هایده چنگیزیان جزء همان نسلی است که هنر باله را با استادان مهمی فرا گرفت که از آنها فقط نامی مانده است .

دنیا فنی زاده

دنیا فنی زاده که ۱۳۴۶ به دنیا آمد و دیماه ۱۳۹۵ درگذشت. او عروسک گردان بود و حدود دو دهه عروسک گردان کلاه قرمزی شخصیت مورد علاقه کودکان ایرانی بود.  پدر دنیا پرویز فنی زاده هنرپیشه محبوب سینمای ایران است که بازی چشمگیرش در فیلم تنگسیر در یادها مانده است .

دنیا از کودکی با آثار عروسکی آشنا شد و با تحصیل در رشته عروسک گردانی برای همیشه در دنیای کودکان و نوجوانان باقی ماند.  او هدف و دغدغه مهم زندگیش را شاد کردن کودکان و نوجوانان می دانست.

دنیا فنی زاده نخستین بار در سال ۶۴ در برنامه عروسکی تلویزیونی ؛ چتر با آواز باران ؛ عروسک گردانی را تجربه کرد. درآن برنامه دو عروسک جوجه وجود داشت که دنیا عروسک گردانی و آواز خوانی یکی از آنها را برعهده گرفت. وی پس از آن در کاری با نام زاغچه کنجکاو و گربه آوازخوان حضور داشت و کم کم جای خود را بعنوان عروسک گردان تثبیت نمود.

دنیا فنی زاده با ؛ برنامه صندوق پست و ورود  کلاه قرمزی ؛ بود که به شهرت رسید. کلاه قرمزی که اصلا قرار نبود  در این برنامه ماندگار شود اما ماندگار شد و بدل به مشهور ترین کار دنیا فنی زاده گشت .

دنیا میگفت از نظر من شکل ظاهری عروسک یا ساختار بیرونی عروسک چندان اهمیتی ندارد. بیش از هرچیز سازنده عروسک مهم است چون اگر یک عروسک بخوبی ساخته نشود عروسک گردان نمیتواند به خوبی با آن عروسک ارتباط برقرار کند و آن را حرکت دهد. وی سالها به بیماری سرطان گرفتار بود و درد  قدرت عروسک گردانی را از دستهایش گرفته بود. سال پیش از مرگش با دست چپ عروسک گردانی کرد. وی سرانجام در ۸ دیماه سال ۱۹۹۵درگذشت . دنیا فنی زاده عروسک گردانی برای فیلم های سینمایی گربه آوازخوان ، کلاه قرمزی و پسرخاله ، شهر موشها ، هادی و هدی ، بزبز قندی ، اتل متل،  قصه های خاله عنکبوت ، جغجغه و فرفره،  جینگل و فینگل ، روباه و خروس ، دارا و سارا ، شنگول و منگول ، عطر و گلاب بپاشید را در کارنامه هنری اش دارد.  یاد او و پدر هنرمندش پرویز فنی زاده بخیر .

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سوم

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت پانزدهم

 

بی بی خانم استرآبادی

بی بی خانم استرآبادی از نویسندگان دوران مشروطه است او درروزنامه های حبل المتین ، تمدن و نشریه مجلس مقاله می نوشت. بیشتر نوشته های او در دفاع از آموزش دختران است. البته شهرت وی به خاطر نوشتن کتابی است بنام معایب الرجال ، عیب های مردان ، که به طنز و درپاسخ به کتابی تادیب النسوان نوشته شده است. بی بی خانم را نخستین زن طنز نویس ایران می دانند .

مدرسه دوشیزگان اولین مدرسه ای است که سال 1285 خورشیدی همزمان با انقلاب مشروطه توسط بی بی خانم برای آموزش دختران تاسیس شد. بازگشایی آن مدرسه با موجی از مخالفت و نارضایتی مرتجعین که مردان را کوک میکردند وجلو می انداختند که وا شریعتا سر بدهند روبه رو شد؛ بطوریکه شماری از مخالفین مدرسه دخترانه تلاش کردند آن مدرسه را خراب کنند .

بی بی خانم در اثر تهدید و فشارهای مرتجعین با وزیر معارف تماس گرفت( وزیر فرهنگ و آموزش و پرورش ) و شکایت کرد. اما آنجا گفتند مصلحت در این است که مدرسه تعطیل شود و دیگر مقاومت فایده ای نداشت.  بدین ترتیب مدرسه بسته شد و مدتی بعد ، پس از اینکه مجلس را به توپ بستند بی بی خانم شکایتش را نزد صنیع الدوله که مجددا وزیر معارف بود برده و بالاخره توانست مدرسه را باز کند. به این شرط که  مدرسه فقط به دختران 4 الی 6 سال اختصاص یابد و نام دوشیزگان هم از تابلوی مدرسه حذف شود .

واقعیت این است که در تاریخ مبارزه با تبعیض جنسی و روشنگری زنان  موضوع تاسیس اولین مدرسه دخترانه از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار بوده است. این امکان که در ابتدا خواست خانواده های مرفه بود با تلاش و پیگیری زنانی چون بی بی خانم گسترش یافت و موضوع آموزش وپرورش طیف وسیعی از دختران و زنان را شامل شد. این ها حالا بنظر ساده می آید باید آن زمان را در نظر بگیریم یعنی اوان مشروطیت.

اما کتاب معایب الرجال ، پیشترها کتابی منتشر شده بود با عنوان تادیب النسوان ، ادب کردن و ادب شدن زنان که نویسنده اش را کسی نمی شناخت. دراین کتاب هر فصلش توهین بود به زنان ، چه جوری زبانشان را نگه دارند ، چه جوری با گله گزاری و غرولند مقابله کنند ، چکار باید کرد وقتی قهر میکنند ، طرز راه رفتن آنها باید چه جوری باشد ، آداب غذا خوردشان چه جوری باشد ، طرز لباس پوشیدنشان و حتی چه جوری بخوابند و چه  جوری برخیزند . کمی بعد قبل از ترور ناصرالدین شاه ، بی بی خانم استرآبادی در مقابل آن کتاب؛ معایب الرجال را نوشت و به طنز ضمن برشمردن عیب های مردها سعی کرد راه ورسم درست زناشوئی را توضیح بدهد. او به هر فصل آن کتاب پاسخ جداگانه ای داد ودرعین حال از نگاه خودش معایب  شماری از مردان را برشمرد که شراب می خورند ، قمار بازی میکنند ، دائم دنبال وافور و تریاک و این جور چیزها هستند وبا آدمهای ناباب معاشرت دارند. کتاب تادیب النسوان چکیده اش این بود : زن مثل بچه است و توسط مرد بایستی تربیت بشود. اصلا رستگاری زن دراین است که از شوهرش تبعیت بکند. زن نباید چیزی از شوهرش بخواهد مگر اینکه خود شوهر به او لطف کند . وظیفه زن درخانه چیست ؟ فقط ایجاد شرایط آرامش برای شوهر و هدف زندگی مشترک چیست ؟ رابطه جنسی مرد با زن . و به قول آن نویسنده عمده مطلب این است و این همه شرح و وصف در همین است .زن  باید در تمام زندگی شرمنده و خجول باشد غیر از بستر ، وقت غذا خوردن نباید حرف بزند ، باید مثل آدم های مریض یواش یواش قدم بزند و راه برود .

بی بی خانم درکتاب خودش معایب الرجال مردان را دعوت میکند که دست از این برخوردهای ناصواب بردارند. دست از به اصطلاح تادیب کردن نسوان بردارند و خودشان را تربیت کنند . وی داستان زندگی خود را شرح میدهد واینکه  شوهرش به او بی وفائی کرده است. سپس می گوید نه هر مردی از هر زنی فزونتر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر . بیچاره زنان که از هر طرف به آنان می تازند. شوهرها که به اصطلاح آنها را هجو میکنند، عقلا و ادبا در شعارهایشان به آنها نیش میزنند بعد نام این را نصحیت می گذارند. در چنین اوضاع واحوالی کتاب تادیب النسوان هم پیدا میشود و قوز بالای قوز. که میگوید زن باید در تمام زندگیش شرمنده و خجول باشد جز در بستر. وی باید مثل آدم های مریض یواش یواش و بدون شتاب راه برود و وقت غذا خوردن نباید حرف بزند و از این قبیل .

نسل کتاب خانم استرآبادی معایب الرجال اگرچه با طنز همراه است با کلمات وعبارات عربی است و نویسنده جا به جا برای روشن کردن منظور خودش از شعر وآیات و احادیث بهره برده است. زبانش هم کمی تند و بی پرواست و بعضی جاها هم محافظه کاری کنار میگذارد.

گفته میشود معایب الرجال از نخستین بیانیه های فمینیستی در ایران است، زیرا بی بی خانم استرآبادی در این کتاب برخی از خواست های واقعی اما پنهان مانده زنان را با شجاعت مثال زدنی مطالبه میکند. وی ساختار تحمیلی جامعه را زیر سوال می برد و خواننده دراین کتاب با خواست های روبرو میشود که میشود از جمله  خواستهای فمینیستی خواند. مثلا اعتراض به تعدد زوجات ، اعتراض به حق یکسویه طلاق از طرف مردان ، و تاکید بر آموزش زنان  و اینکه زنان فقط برای بستر نیستند .

بی بی خانم استرآبادی در این کتاب و با نگاه انتقادی خواستار ایجاد مناسبات جنسیتی متفاوتی میشود. وی شالوده  تفکری نو را درجامعه خودش که آن زمان عقب مانده بود و بین سنت و مدرنیزم دست وپا میزده است پی می افکند . از این جهت  امروز میتوانیم بگویم که جامعه نوگرای ایرانی در آن روزگار خواستار فرو شکستن تابوهای قدیمی  مخصوصا در مورد زنان بوده است . خلاصه کتاب معایب الرجال بی بی خانم در واقع پاسخی بود به کتاب تادیب النسوان ، کتابی که به خوار کردن زنان مبادرت ورزیده بود آنچنان که مرتجعین می خواستند.

فرخ زمان فرخزاد ” فروغ فرخزاد “

فروغ فرخزاد 8 دی 1313 بدنیا آمد و 24 بهمن 1345 درگذشت. او شاعر نامدار معاصر ایران است و پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه های با ارزش شعر معاصر فارسی هستند. وی در 32 سالگی بر اثر واژگونی اتومبیل درگذشت . فروغ با مجموعه های اسیر، دیوار و عصیان ، در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد سپس آشنایی و همدمی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلم ساز سرشناس ایرانی موجب تحول فکری وادبی در او شد. وی در بازگشت دوباره به شعر با انتشار مجموعه تولدی دیگر تحسین گسترده ای را برانگیخت . سپس مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران بعنوان شاعری بزرگ تثبیت کند. اشعار فروغ به زبانهای انگلیسی ، ترکی ،عربی ، چینی ،فرانسوی ، اسپانیایی، ژاپنی ، آلمانی ، عبری ترجمه شدند .

پدر فروغ اهل تفرش و مادرش  کاشانی تبار بود فروغ سالهای 1330 در شانزده سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی و پدر کاریکلماتور ایران که پسرخاله مادر وی بود ازدواج کرد که چهار سال بعد به جدایی انجامید. حاصل آن ازدواج یک پسر بنام کامیار و با بقول فروغ کامی بود که وی 1397 درگذشت .

لالای ای پسرکوچک من                  دیده بربند که شب آمده است

دیده بربند که این دیو سیاه              خون به کف خنده به لب آمده است

سر به دامن من خسته گذار               گوش کن بانک قدم هایش را

بانگ می میرد و درآتش درد             می گدازد دل چون آهن من

می کنم ناله که کامی ، کامی              وای ، بردار سر از دامن من

این شعر را او برای پسرش زمستان 1333 سروده است .

فروغ پیش از ازدواج با پرویز شاپور با وی نامه نگاریهای زیبا و عاشقانه ای هم داشت  این نامه ها بهمراه نامه های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه های او به شاپور بعد از جدایی بعدها با نام اولین تپش های قلبم منتشر شده است .

فروغ فرخزاد پس از جدایی از پرویز شاپور برای گریز از هیاهیوی روزمرگی ، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی به سفر رفت. او دراین سیر وسفر تلاش کرد تا با فرهنگ اروپا آشنا شود با آنکه زندگی روزانه اش آنچنان که نقل شده به سختی می گذشت به تئاتر، اپرا و موزه می رفت. دراین دوره زبان ایتالیایی ، فرانسوی و آلمانی آموخت . سفرهای او و آشنائیش با فرهنگ هنری و ادبی غرب ذهنش را باز کرد و زمینه ای برای دگرگونی فکری برای او فراهم نمود تا اینکه با ابراهیم گلستان همنشین شد. آشنائی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلم ساز سرشناس ایرانی و همکاری با او موجب تغییر دیدگاههای اجتماعی ودر نتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد . نامه منتشر شده فروغ فرخزاد برای ابراهیم گلستان نشانگر وجود رابطه عاشقانه بین این دو است .

سال 1337 سینما توجه فروغ فرخزاد را جلب میکند و دراین مسیر، آشنایی با ابراهیم گلستان، مسیر زندگیش را تغییر میدهد. این دو چهار سال بعد 1341 فیلمی ساختند بنام خانه سیاه است این فیلم در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز ساخته شد . فروغ یکسال بعد سال 1342 درنمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده اثر لوئیجی پیراندلو به کارگردانی پری صابری بازی چشمگیری از خود نشان داد . در زمستان همان سال خبر رسید که فیلم “خانه سیاه است” برنده جایزه اول جشنواره اوبر هاوزن شده است. وی همان ایام کتاب شعر تولدی دیگر بیش از پیش بر سر زبانها افتاد . آنچنان که گفته شده تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند . گویا میان سالهای 42و 43 فروغ دست به خودکشی میزند با خوردن تعداد زیادی قرص ولی نجاتش میدهند چرایی این واقعه بر من معلوم نیست .

فروغ فرخزاد درساعت چهار ونیم بعدازظهر دوشنبه 24 بهمن سال 1345 هنگام رانندگی خودروی جیپ ابراهیم گلستان تصادف میکند و جان می بازد. وی را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند عکسهای موجود نشان میدهند که صادق چوبک ابوالقاسم انجوی شیرازی، جلال آل احمد ، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو ، هوشنگ ابتهاج ، سیاوش کسرایی ، بهرام بیضائی، نجف دریا بندری ، احمدرضا احمدی و خیلی دیگر از هنرمندان و نویسندگان  درخاکسپاری اش حاضر بودند .

او اگرچه در دوران زندگیش درحکومت محمدرضا شاه پهلوی سانسور نشد و کتابهایش در دسترس بود،  اما شگفتا که پس از مرگش آثارش در دوره های مختلفی سانسور شدند .درکتاب شعر شاعران ایران وجهان دریک همایش دولتی در ایران منتشر شده است نام فروغ ذکر نشده است. از 26 شاعر نام برده شده است ولی نام فروغ وجود ندارد و در واقع حذف شده است که مشخص است چرا؟ به قول شاعر ارجمند دکتر اسماعیل خویی ، فروغ فرخزاد زنی است روشنفکر،آزاده ، آزادیخواه  و دلیر که تمام احساسات زنانه خود را بیان میکند. از سویی دیگر زنی است که میتواند ازنظر اجتماعی سرمشقی باشد برای زنان دیگر و به گمان من همیشه بوده است. و البته این همان چیزی است که آخوندها نمیتوانند تحمل کنند بویژه که فروغ تصریح کرده بود آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی آنها با حقوق مردان است. فروغ گفته بود من به رنج های که خواهرانم دراین مملکت در اثر بی عدالتی مردان می برند کاملا آگاه هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها بکار می برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ تخیل

به داسهای واژگون شده بیکار

و دانه های زندانی

نگاه کن چه برفی می بارد

سیما مافیها

سیما مافیها خواننده موسیقی سنتی ایرانی از نخستین کسانی است که ترانه معروف امشب شب مهتابه اثر علی اکبر شیدا را به زیبایی خواند. از سیما مافیها تنها یک آلبوم با عنوان تصنیف های عارف وشیدا با تنظیم اسماعیل واثقی منتشر شده است. خانم سیما مافیها از بهترین شاگردان مرتضی حنانه بود. وی همکاری با رادیو را از سال 1346 آغاز کرد و از یکسال بعد سال 47 با آغاز بکار تلویزیون وی همکاری با این رسانه را هم شروع نمود. از نخستین خوانندگانی بود که در تلویزیون به اجرای برنامه پرداخت پیشترها با نام مرجان می خواند اما چون خواننده دیگری به این نام ترانه می خواند وی با نام اصلی اش سیما مافیها ادامه داد . سیما تا 1353 بیش از 25 ترانه اجرا کرد. در فاصله سالهای 53 تا 56 او از فعالیتهای هنری کناره گرفت ولی درسال 56 با آمدن هوشنگ ابتهاج به رادیو وی فعالیت هنری دوباره از سر گرفت . متاسفانه بعد از انقلاب او نیز مجبور شد کار هنری را رها کند. همانطور که گفتم خانم سیما مافیها از شاگردان کلاس خوانندگی بود که مرتضی حنانه در سالهای دهه 50 در رادیو ایران داشت از جمله دیگر شاگردان آن کلاس بهرام گودرزی ، هوشنگ عقیلی و سروش ایزدی بودند . در تنها کاستی که از خانم سیما مافیها منتشر شده ترانه هایی را که قرائت میکنم موجود است : روی اول کاست شیوه نوشین لبان بت چین از شیداست همچنین شب مهتاب ، گل ومی از عارف ، از روی دوم عقرب زلف کجت از شیداست ، ار کنم رها از عارف .

سیما مافیها ترانه زیبایی خواندند با عنوان باغ آتشین که ابیات نخست آن این است :

سحرفام من           شکرکام من               درخت بلند بادام من    توای عمر برلب بام من

چرا آمدی چرا میروی بی نشانه            به لبهای تو نبینم چرا شکرخنده جوانه

دراین باغ آتشین وا نمیشود غنچه ترانه

ملک تاج محمدی ملکه خانم و خنده زیبایش

ملک تاج محمدی ملکه خانم 12 مهر 1301 بدنیا آمد و 4 دی سال 98 به یادگارها پیوست وی همسر محمد پورهرمزان مترجم آثار کلاسیکی مارکسیستی بود.

آذر سال 1326 در انشعاب خلیل ملکی و همراهانش از حزب توده ایشان هم با سه برادر خود که در حزب بودند جدا شدند اما وی چنانکه نورالدین کیانوری می گوید بعدا به تشکیلات پیشین بازگشت . اینطور که نورالدین کیانوری در خاطراتش آورده است ملک تاج محمدی بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 مدتی رابط مستقیم وی و خسرو روزبه بودند. او را بعدها حزب به عراق و بعد به آلمان می فرستد.  بعدا برای کار در رادیو ایران پیک ایران سال 1339 فعالیت خود را از صوفیه بلغارستان آغاز کرده بود راهی آن کشور میشود و گویا همانجا با محمد پورهرمزان ازدواج میکند.

ملک تاج سال 1354 در کنگره زنان در آلمان با اختر کیانوری ، مریم فیروز و هما هوشمند راد شرکت میکند. حوالی انقلاب با همسرش و خیلی های دیگر به ایران برمیگردد و درانتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی که مرحله نخست آن 24 اسفند سال 58 خورشیدی برگزار گردید، ملک تاج محمدی نیز کاندید حزب توده بود .

ایرج اسکندری در یادمان هایش وقتی به پلنوم پانزدهم حزب توده و اعضای جدید کمیته مرکزی اشاره میکند از ملک تاج محمدی هم ذکر می کند. از اینکه وی تلاش کرده او و همچنین محمد پورهرمزان و هوشنگ ناظمی را برای کمیته مرکزی بگمارد. ایرج اسکندری از ملک خانم بعنوان زنی محکم و با ایمان به آرمان خویش یاد میکند .

ملک تاج بعدها عضو تحریریه و مدیرداخلی نامه مردم شد و بیشتر در زمینه مسائل ارزی واقتصادی مسائل دهقانی مقاله مینوشت . وی به حقوق زنان اهمیت زیادی میداد . پیش از انقلاب در یکی از مقالاتش نوشته است : مبارزه زنان ایران برای احراز برابری حقوق بخشی از مبارزه آنان برای آزادی ، استقلال ملی و صلح است. درشرایط مشخص کنونی مانع عمده در راه مبارزه زنان برای تامین حقوق خودشان دیکتاتوری حاکم است چرا؟ چون سلطنت مطلقه شاه امکان تشکل و مبارزه علنی را از زنان سلب نموده است .

بهمن سال 61 که نورالدین کیانوری ، مریم فیروز، ابوتراب باقرزاده ، عباس هجری ، اسماعیل ذوالقدر، آقا رضا شلتوکی ، تقی کی منش ، عبدالحسین آگاهی ، احمدعلی رصدی ، رفعت محمدزاده و دیگران بازداشت شدند، ملکه خانم هم به زندان افتاد و رسم ایستادگی در زندان پیشه کرد. وی همچنان که در وصیت نامه اش گفته با عشق مردم زیست و جانهای شیفته ای که با مرگ میثاق داشتند الگوی زندگیش بود . او که در 97 سالگی درگذشت یکی از برجسته ترین زنان مبارز ایران بود و به استبداد زیر پرده دین کرنش نکرد آن هم وقتی برخی رهبران چنین کردند.

او دستی توانا در ترجمه هم داشت و مسائل روستایی ایران و مشکلات دهقانان و کشاورزان  را می شناخت. ایشان در دانشگاه تهران در رشته حقوق قضائی لیسانس گرفت و بعدها درآلمان اقتصاد هم خواند  و موضوع رساله دکترایش اصلاحات ارضی بود . ملک تاج محمدی آثار ارزشمندی برای کودکان و نوجوانان ایران از آلمانی و انگلیسی ترجمه کرده است از جمله : ماجراهای پهلوان وانیا اثر اوتفرید پویسلر ، برگشت نیست  و کتاب آن روی حقیقت  اثر بورلی نایدو ، دزد لعنتی نوشته رایت ورنر، فیلیس فیلیس سرگذشت گربه نجیب زاده اثر هانا یوهانس ، دختران هانا نوشته ماریانا فدریکسون ، لاوینیا که درآن از عشق به مردم و جانبازی به خاطرآرمان آنها حرف میزند،  داستان ویلهم تل قهرمان اسطوره ای سوئیس در قرن چهاردهم ، مردی که میتوانست پرواز کند ، …

درمجموعه تری لوژی خفاش ها با درون مایه فلسفی ،هستی شناسی زندگی خفاشی را میخوانیم که می اندیشد و برای ادامه زندگی مبارزه میکند. در کتاب دزد لعنتی که اشاره شد مخاطب با کودک کار آسیب دیده از جنگ و نسل کشی همدل میشود ، درکتاب راسموس و مرد آواره که ترجمه کرده کودکی در پرورشگاه در آرزوی خانه ای فرار میکند و از تلاش برای دستیابی به زندگی سزاوار خود دست بر نمی دارد. ملک تاج محمدی در آثاری که آگاهانه انتخاب کرده برای ترجمه ، درتمام آنها تلاش و کوششی بود برای مبارزه با ستم ، آلودگی و بی عدالتی . همانطور که گفتم ملک تاج محمدی یکی از برجسته ترین زنان مبارز ایران بود .

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سوم

زنانی که شکست را شکست میدهند قسمت چهاردهم

 

قسمت چهاردهم

تاج السلطنه و خاطراتش

تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار بود. وی از مدافعان انقلاب مشروطه و عضو انجمن حریت نسوان  بود. یادمان های وی خاطرات تاج السلطنه که وسعت اطلاعات او را نشان میدهد منبع تاریخی با اهمیتی است. تاج السلطنه از مشروطیت ،حقوق زنان ، آزادی ،  برابری و قانون دفاع کرده و انتقادهای جدی به وضعیت  حکومت و سلطنت برادرش مظفرالدین شاه قاجار داشت. وی بسیاری از مشکلات کشور را حاصل عدم کفایت شاهان قاجار همچون او میدانست .

این حرف ها الان گفتن و شنیدنش آسان است اما درآن زمان وی از حقوق زنان ، برابری و قانون و از مشروطیت دفاع میکرد.  تاج السلطنه با شاعران آزادیخواهی همچون میرزاده عشقی ارتباط داشت و عارف قزوینی در ابیاتی تاج السلطنه را ستوده است .

تاج السلطنه از هفت سالگی به مکتب رفت زبان فارسی را و همچنین عربی و فرانسه راخوب میدانست.  وی به مطالعه آثار ویکتور هوگو ، ژان ژاک روسو و بیسمارک علاقه داشت و در نوشته هایش از آنها الهام گرفته است. به غیر از کتاب خاطرات تاج السلطنه که به شکل نسخه خطی بوده و در مدت اندکی پس از نگارش آن نسخه برداری و در سطح جامعه پراکنده شده کتاب دیگری از او نیز با عنوان سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی بعدها منتشر شد. البته این کتاب سال 1306 به شکل پاورقی در روزنامه کوشش نشر یافته بود .

کتاب خاطرات تاج السلطنه ارزش تاریخ شناختی زیادی دارد چرا ؟ چون اطلاعات روشن و صحیحی درباره پنج سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه و دربار ناصری و مظفری دارد و درباره رویدادهای مهمی مثل واقعه رژِی (همانکه به اسم تحریم تنباکو می شناسیم )  ،قتل ناصرالدین شاه ، غارت خزانه پس از او، سلطنت برادرش مظفرالدین شاه ، نقش سید جمال الدین اسدآبادی ، و امین السلطان در این کتاب نوشته شده است .

از کتاب اخیر یعنی شاهزاده خانم ایرانی دو نسخه خطی در دست است. من یکی از بخش های آنرا دیدم اما قسمت های اصلی کتاب تا الان که با شما صحبت میکنم پیدا نشده است .

تاج السلطنه یکی از دقیق ترین توصیفات را درباره حکومت مظفرالدین شاه دارد که جالب است میگوید : صدراعظمی و وزارت در دوره سلطنت برادر عزیز من خیلی شبیه تعزیه شده بود که دقیقه به دقیقه تعزیه خوان ها می رفتند لباس عوض میکردند و برمی گشتند. این برادر عزیز به حرف  یک بچه دو ساله، یک صدراعظم را فورا معزول و به حرف یک مقلدی یک وزیر را سرنگون میکرد .

تاج السلطنه همچنین درباره مشروطه می گوید: معنی مشروطیت چیست ؟ خیلی ساده است عمل کردن به شرایط آزادی و ترقی یک ملت بدون غرض وخیانت . تکلیف هر ملت ترقی خواهی استرداد حقوق اوست. حقوق خود را  به چه قسم میتواند مسترد بدارد و به  آن برسد وقتی که یک مملکت مشروطه باشد و تحت  یک رگلمان صحیح از قانون و قاعده درست و مترقی پیروی کند. از قانون و قانون در چه موقعی اجرا میشود وقتی استبداد برچیده شود .

بتول رضائی” پروانه ” موچول چون ماه

بتول رضائی” پروانه” با نام مستعار موچول به معنی چون ماه ، نوازنده سه تار و خواننده موسیقی دستگاهی ایران بود. او سال 1289 خورشیدی بدنیا آمد و 1312 درگذشت . پروانه موچول نخستین کسی است که صدای ساز سه تار را ضبط کرد و نخستین کسی است که همزمان با آن نیز آواز خوانده است . ایشان مادر دیگر خواننده ایرانی خاطره پروانه بود . بتول رضائی در تهران بدنیا آمد ولی اجداش از قشقائی های شیراز بودند. این طور که گفته میشود در دربار قاجار نزد اکرام الدوله آواز فرا گرفت و مدتی هم شاگرد رضا قلی خان نوروزی بود. وی در زمستان 1306 ده ، یازده صفحه ضبط کرد که در دومین اثرش در گوشه های زابل و منصوری صدای سه تار و آواز ش را ضبط نمود . همسر او خیاط بود و به سل مبتلا گشت. پروانه نیز بر اثر سل درگذشت و در گورستان ابن بابویه در جنوب تهران دفن شده است . پروانه خواننده معروف سالهای نخستین قرن گذشته بود که علاوه بر صدای خوش اندوهگینی که داشت، صدای حزینی هم داشت. با نواختن نیز بیگانه نبود ویلون را هم از حسین خان اسماعیل زاده آموخت ولی سه تار را ادامه داد . وی پس از آشنائی با حبیب سماعی استاد سنتور با چم و خم این ساز نیز آشنا شده بود خانم موچول یکی از قدیمی ترین خوانندگان زن موسیقی دستگاهی است که چند صفحه گرامافون از صدای او موجود است .

برخی از این ضبط ها برای تاریخ موسیقی ایرانی اینطور که اهل موسیقی تعریف میکنند اهمیت بی نظیری دارند. ساسان سپانتا در وصف نوازندگی او گفته است : پروانه سه تار را به شیرینی و به زیبایی می نواخت. وی عاشق شعر و موسیقی  بود و اشعار سعدی را ترجیح میداد و در یکی از کتاب سعدی که در دسترس اش بود  به خط خودش بالای بعضی از غزلیات دستگاه یا آواز مناسب آن را یادداشت میکرد صفحه های که ازاو ضبط شده مربوط به دورانی از زندگی وی می باشد که مسلول بود. بیشتر آثارش که در صفحه گرامافون ضبط شده همراه با سنتور حبیب سماعی است .

وضع زندگی خانم پروانه موچول ، مرگ جان گذار او در سنین جوانی و کیفیت صوت غم انگیز و موثر این خواننده باعث شهرت و محبوبیت او شده بود. چرا که سالها مردم این صدا راگوش میکردند بخصوص صفحه شور و گریه لیلی. این دو صفحه ممتاز تر و طرف توجه دوستداران موسیقی قرار گرفت .

گریه لیلی یک مقامی از موسیقی است که به این سبک خیلی ها خواندند ازجمله محمدرضا شجریان . از پروانه چند صفحه نیز به همراهی سه تار خود او و نی مهدی نوایی و تار قوام ضبط شده است. از ده و یازده صفحه موسیقی  که از او به یادگار مانده است پنج صفحه آن همراه با سنتور حبیب سماعی است این صفحات عبارتند از :

گریه لیلی ، ضربی شهناز با سنتور حبیب سماعی  با این شعر :

شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتا    ترا عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد ، تصنیف بیات اصفهان رباعی افشار با سنتور حبیب سماعی با این شعر:

آب حیات من است خاکستر کوی دوست       گردو جهان خرمی است ما و غم روی  دوست

ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار       فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی  دوست

تصنیف افشار صبح شد باز با تار قوام ، این تصنیف خیلی زیباست .

صبح شد باز وای بر من و دل   طی نشد راز وای بر من و دل

آواز شور با سنتور حبیب سماعی ،   خراب تر ز دل من غم  تو جایی نیافت

همچنین تصنیف ابوعطا ، هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش

شهرت پروانه تا بدان  خط بود که شاعران و نویسندگان او را می ستودند غم نامه ملک الشعرای بهار در سوگ پروانه تصنیفی است در دستگاه شور که شعر آن این چنین است :

پروانه ای موجود ظریف

پروانه ای مخلوق شریف

مردی تو ای پروانه  و مرد هنر موسیقی

مشیر همایون شهردار درباره پروانه گفته است : او صدای بسیار زیبایی داشت

شهریار نام پروانه را در چند اشعار بکار برده است :

پروانه به حال تو دل شمع بسوزد     تنها نه دل شمع دل جمع بسوزد

بعد تو دگر پرده ساز است دریده      بعد از تو دگر قامت چنگ است خمیده

او تنی رنجور و آوازی حزین اما خوش داشت صدایش تا اعماق روح نفوذ می کرد .

سیمین بهبهانی و کولی اش

زنده یاد سیمین بهبهانی خلیلی 28 تیر 1306 بدنیا آمد 28 مرداد سال 93 درگذشت او نویسنده  ، شاعر، غزلسرای معاصر و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود .

سیمین بهبهانی در طول زندگی خود بیش از ششصد غزل سرود که در بیست کتاب منتشر شده است اشعار او موضوعاتی همچون عشق به میهن ، زلزله ، انقلاب ، جنگ ، فقر، تن فروشی ، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در برمیگیرد. ایشان به خاطر سرودن غزل های فارسی در وزن های بی سابقه به نیمای غزل معروف است .

سیمین خانم فرزند عباس خلیلی بود. شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام که به دو زبان عربی و فارسی شعر می گفت و بیش از هزار بیت از ابیات  شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود . مادر او فخر عظمی ارغوان که پیشتر از ایشان گفتم از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت. وی مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. سیمین به واسطه مادر فرهیخته خود از دوران کودکی با کسانی چون نیما یوشیج، ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی ، و پروین اعتصامی در تماس بوده است . سیمین خانم در جوانی مثل خیلی های دیگر چنان که خاص آن روزگار بود مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده شد. بعدها نیز در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. او تا پایان عدالت خواه باقی ماند و تا آنجا که می توانست جانب مردم را گرفت . به صراحت می گفت من با مرگ مخالفم ، با کشتار مخالفم ، با زندانی کردن مخالفم، من برق هستم، برقی که بعد درخشیدن از من سکوت نمی  زیبد من سکوت نمی کنم .

سیمین بهبهانی سراینده شعر معروف دوباره می سازمت وطنم است .

دوباره می سازمت وطنم اگر با خشت جان خویش

ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش

سیمین بهبهانی پیش از انقلاب برای رادیو ترانه هم می سرود و خوانندگانی چون شجریان ، الهه ، گلپایگانی ، داریوش، ایرج ،عارف، سپیده ، کوروس سرهنگ زاده ، رامش ، عهدیه ، سیما بینا ، پوران ، دلکش و مرضیه سروده های وی را خواندند . ایشان مدتی هم عضو شورای موسیقی رادیو تلویزیون ملی ایران بود .

چیزی که سیمین بهبهانی از آن بسیار ناراحت بود و بارها ناراحتی خودش را ابراز کرد اشعار جعلی بود که به ایشان نسبت میدادند ازجمله آن شعری که با عنوان به تو چه  اینگونه آغاز شده بود :

من اگر کافر و بی دین و خرابم به تو چه

من اگر مست می و شرب و شرابم به تو چه

شاعراین شعر آبتین پوریا نام دارد و سیمین بسیار ناراحت بود که به او نسبت دادند. شعر معروفی دیگری با عنوان هرگز نخواب کوروش که داد و قال او را درآورد و بعدها مشخص شد که شاعر واقعی آن فردی بنام سورنا است. این شعر در مستند جشن های دوهزار و پانصد ساله شبکه من و تو به سیمین نسبت داده شده بود که او بسیار ناراحت و رنجیده شد . همچنین برخی از اشعار شاعر ارجمند هادی خرسندی مثل شعر معروف قلم چرخید و فرمان را گرفتند به اشتباه بنام سیمین بهبهانی دست به دست شده است که باز سیمین خانم این را نمی پسندید .

ایشان با انتشار دست خطی ضمن ابراز نگرانی از انتشار اشعار نادرست به نام خودش خواهش کرد بلکه  التماس کرد که لطفاً با نشر چنین اشتباهاتی مرا بیش از این نرنجانید. وی همچنین گفت که اغلب اشعارش بدون امضا قابل تشخیص هستند. شعر دیگری با آغاز : ما امت بیچاره در بند نمازیم هم به ایشان نسبت داده شده است که سروده او نیست و او خیلی از این جعلیات ناراحت بود . اشعار دیگری هم هست که به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده شده است شماری از آثار آن شاعر ارجمند تا آن جای که من میدانم این ها هستند :

سه تار شکسته ، جای پا ، چلچراغ ؛ مرمر، رستاخیز ، خطی ز سرعت و از آتش ، دشت ارژن ، درباره هنر و ادبیات ، کولی و نامه و عشق ، عاشق تر از همیشه بخوان ، ترجمه کتابی از پیر دوبوار و عنوان شاعران امروز فرانسه .

سیمین بهبهانی وقتی در اشعارش به کولی اشاره میکند. کولی که البته یک زن است، کولی در ادبیات همیشه مونث بوده است اما کولی که سیمین بهبهانی به آن اشاره میکند متفاوت است. کولی های دیگر از زاویه دید تاریخ مذکر دیده شدند و خصلت های مورد پسند مرد را نمایندگی می کنند مثل لوندی ، نشاط ، زرنگی ، فرزی ، بی قیدی یعنی نگرش آرمانی شده مذکر ، اما روی دیگر سکه که ستمدیده گی اوست اشاره نمیشد. کولی مورد اشاره سیمین بهبهانی این وجه را برجسته میکند در واقع او این سکه را برگردانده و روی دیگر آن را به نمایش گذاشته است مثل چی ؟ آوارگی ، اجبار، زور شنیدن ، اسارت ، جدایی ، بی هویتی ، ریشه نداشتن در هیچ جا ، قید و بند ، ناامنی ، تنهایی، غربت ، او به مثابه یک زن ، یک زن شجاع به کولی نگاه کرده است در واقع یک بازنگری است . مساله و مشکل را در کولی نشان می دهد کولی که سیمین بهبهانی مطرح میکند یک آزاده است مثل رند حافظ اما ستمدیده هم هست

رفت آن سوار کولی با خود ترا نبرده     شب مانده است وبا شب تاریکی فشرده

کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو ؟     شادی چرا رمیده؟  آتش چرا فسرده ؟

فرزانه تاییدی  زندگی اش تئاتر بود و تئاتر زندگی اش

زنده یاد فرزانه تاییدی در سال 1324 در تهران بدنیا آمد و فروردین 1399 در لندن درگذشت هنرپیشه سینما و تئاتر ایران بود وی در فیلم های زیادی از جمله فریادی زیر آب ، سفر سنگ و خاک و مجموعه تلویزیونی طلاق ساخته مسعود اسدالهی ایفای نقش کرد .

آن هنرمند ارجمند به آن دسته از هنرمندانی تعلق داشت که بعد از انقلاب مرتجعین مانع از ادامه کارشان شدند مصیبت ها دیدند و به ناچار میهن دلبندش را ترک کردند و رفتند .

فرزانه تاییدی آن هنرمند ارجمند در غربت هم به  ارزشها و اصول اخلاقی خود وفادار ماند وقتی ادامه کار هنری وی را نا ممکن دید کناره گرفت و در سکون و سکوتی سرشار از ناگفته ها دشواری تنهایی را برگزید .

فرزانه از کودکی عاشق رقص باله بود و مدتی هم به کلاس باله رفت. گرچه بعدها تئاتر به علاقه حقیقی او به هنر تبدیل شد ایشان با شرکت در نمایش نخستین تلویزیونی در سال 1341 کار در تئاتر در اداره هنرهای دراماتیک آغاز کرد. پس از یکسال و اندی با پرویز کاردان هنرپیشه و کارگردان تئاتر ازدواج کرد و حاصل این ازدواج کوتاه مدت پسرش کیوان بود. در طول پنج سال و نیم فعالیتش درباره هنرهای دراماتیک تهران او در بیش از سی نمایشنامه تلویزیونی و صحنه ای شرکت داشت . فرزانه تاییدی در سال 1346 با پدرش به امریکا رفت. در مدت اقامت پنج ساله در امریکا با شرکت در کلاسهای شبانه کالج های معتبر کالیفرنیا که به کارگاه تئاتر معروف است، آموزش دید او در این مدت دوره کوتاه آموزشی  چند ساله در پیرامون تاریخ غرب و بازیگری در صحنه را هم آموخت در زمان اقامتش در ایالت کالیفرنیا با کارگردانی بنام حسین رجائیان آشنا شد و ایشان فرزانه را برای نقش اول فیلم خود به ایران دعوت کرد .

فرزانه تاییدی در اوایل سال 1972 با بازگشت به ایران با ادامه کارش در تاتر، کار در سینمای ایران را هم شروع نمود. ایشان با بهروز به نژاد در بیشتر از کارهای تلویزیونی و سینمایی بعنوان زوج هنری فعال بود و این همراهی تا پایان ادامه داشت. او در این مدت فیلم فریاد زیر آب را ساخت. وی بمدت 7 سال و چند ماه در ایران زندگی کرد و تا سال  60 کار در تئاترهای لاله زار را ادامه داد و آخرین فیلم سینمایی وی میراث من جنون را بدون حجاب کار کرد.  فیلم مذکور در اکران عمومی با استقبال تماشاگران روبرو شد اما به تعطیلات مذهبی خورد و به این بهانه از اکران برداشتند.

فرزانه تاییدی یکی از بازیگران فیلم بدون دخترم هرگز هم بود که نقش خانم شهین را در فیلم را ایفا کرد این فیلم به نظر برخی صاحبنظران مانند راجرایبرت و  کرین جیمز نمایشی یک سویه  و مغرضانه  درمورد ایرانیان دارد .

هنرمند ارجمند فرزانه تاییدی برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن شد در ششمین جشنواره فیلم سپاس برای بازی در فیلم هشتمین روز هفته سال 1353 ، همچنین برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن شد از ششمین جشنواره فیلم سپاس برای بازی در فیلم خاک .

او در یک گفتگو به خاطرات دردناکی اشاره می کند و اینکه ما خرد و درهم شکسته بودیم در گفتگوی خود به نبودن فضای باز سیاسی در زمان شاه و یک حزبی بودن مملکت ، نداشتن آزادی تفکر و بیان تفکر اشاره میکند. و اینکه همین امر موجب شده بود که یک نوع بلاتکلیفی در هنرمندان بوجود بیاید و هیچگاه نتوانستیم ما یک تفکر دسته جمعی داشته باشیم. نبودن فضای باز سیاسی ما را از همدیگر هراسان کرده بود. من به بخش ناچیزی از این گفتگو اشاره میکنم و برخی قسمت ها چنان سخت و غم انگیز است که من در حین خواندن چند بار گریستم  و آنها را در اینجا نیاوردم. ایشان ادامه میدهد : باید روی فساد حاکم بر سینما انگشت گذاشت که در تقویت جو حاکم بعد از انقلاب بسیار تاثیر داشت در واقع هنر در مملکت ما دولتی بود آن زمان ،( پیش از انقلاب) ، مثل کشورهای اروپای نبود که دولت کمک کند ولی نهادهای هنری آزاد باشند  وزارت فرهنگ و هنر ، کل تئاتر و موسیقی مملکت را در دست خود داشت. آقای مهرداد پهبد شوهر خواهر بزرگ شاه  شمس پهلوی وزیر فرهنگ بود. تلویزیون ملی هم که درست شد همین وضع را داشت آقای قطبی پسر دایی شهبانو که کارهای مثبت زیادی هم البته انجام داد رئیس آن بود . مثلا سازمان گسترش سینمایی که رئیس آن شوهر اشرف پهلوی، دکتر بوشهری بود و بودجه هنگفتی در اختیار داشت. آنها فیلم های می ساختند که دست اندر کارهایش بر اساس روابط شخصی و داشتن ارتباط با این و آن انتخاب می شدند. ما و نوع ما وقتی سناریوی می دادیم که مثلا زندگی یک صاحب منصب ارتش بود و سناریو را رد می کردند. تنها فیلمی که درباره زندگی یک سرهنگ بازنشسته ساخته شد. فیلمش را که ناصر تقوایی ساخت بنام آرامش در حضور دیگران که آن هم یک نگاه مبهم داشت به دلیل وجود  همان سانسور ، و گرنه ناصر تقوایی فیلمسازی خوب و به کارش آگاه است . نقش زن در سینما آن چنان جدی گرفته نمی شد. آن زمان کارگردانان سهم کوچکی برای زن قائل بودند به جز چند استثنا . زن ها یا فاحشه بودند در فیلم ها  یا رقاصه  که جاهل محل او را به امامزاده می برد و آب توبه به سرش می ریزد . زن در جمع تصویر آبکی ، کمرنگ و غیر حقیقی داشت در واقع سینمای ایران درآن زمان پیش از انقلاب تصویر اهانت آمیزی از زن ارائه میداد. بعد که انقلاب شد در اولین سال  انقلاب سال 58 در اداره برنامه های تئاتر آقای علی نصیریان و آقای انتظامی که دو نفر از مهمترین افراد این اداره بودند دیگر دیده نشدند. یکسال اصلا به اداره نیامدند. همچنین هنرمندان معروف و محبوب نظیر فخری خوروش، جمیله شیخی ، مهین شهابی و امثال آنها . بعدها در وسط تمرین یک دفعه می دیدیم که روی تابلو اعلانات نوشتند تا دستور ثانوی مثلا تئاتر 25 شهریور توسط کمیته فلان در دست پاکسازی است.  این های که قرائت میکنم بخش ناچیزی از آن گفتگوی بلند است .

تئاتر 25 شهریور متعلق به اداره برنامه های تئاتر بود. وقتی آنجا را می گرفتند کار تمرین بکلی تعطیل میشد و چون سالنی برای تمرین نداشتیم تصمیم می گرفتیم به جای دیگر برویم مثلا به تئاتر شهر. بعد می گفتند باید منتظر اجازه بمانیم تئاتر ها همه در دست کمیته  افتاده بود و بدین ترتیب کار عملا رها می شد. بعد از مدتی که جای پیدا می کردیم می آمدند و می گفتند هر متنی برای تمرین دارید اول باید از طرف کمیته پاکسازی تایید بشود. حالا چه کسی قرار بود آن را بخواند و اینکه آیا صلاحیت و سواد آن را داشت؟ هیچکس نمی دانست.  به این طریق کار برای مدتی هم تعطیل می شد آخر سر هم به این نتیجه می رسیدیم که اصلا کاری نکنیم یعنی مجبور می شدیم و دستور این جور صادر می شد .

بعدها حقوق من قطع شد و نمی گفتند چرا حقوق من قطع شده که بعد از کلی مراجعه یکی به من گفت سر نماز ظهر اسمت را اعلام کردیم و گفتیم بیرونت  کنند.  این وسط بین همکاران خود ما کاسه های داغتر از آش برای خوش خدمتی کارهای عجیبی میکردند یکی می رفت روی پشت بام تئاتر پارس نماز می خواند آن یکی ماموری با ضبط صوت می فرستاد تا اجراها را ضبط کند. در اداره برنامه های تئاتر کمتر کسی به فکر بغل دستی اش بود. حکومتی ها که دنبال نوکر می گشتند میخواستند ببینند چه کسی صد درصد قبول شان می کند چه کسی حاضر است به آنها خدمت بکند چه کسی حاضر است خودش ، فکرش ، استعدادش ، هنرش را در اختیار آنها بگذارد. در واقع ما از گذشته هیچ نوع تجربه و تدارکاتی نداشتیم. در زمان شاه که حالا بتوانیم با هم حرف بزنیم و حرکتی انجام بدهیم  هیچکس جراتش را نداشت مثلا آن دوران در رژیم پیشین می گفتند باید بروی کاخ سعد آباد برنامه اجرا کنی کسی جرات نداشت اعتراض کند و بگوید خوب چرا خود ملکه تشریف نیاورند به تئاتر .یکبار که میرفتیم به کاخ سعد آباد  تا در برابر ملکه تئاتری اجرا کنیم، من دوبار رفتم به نصیریان گفتم آقای نصیریان حتی ملکه الیزابت هم اگر بخواهد تئاتر تماشا کند به سونون تئاتر میرود شما میخواهید این همه آدم را بردارید و ببرید کاخ . یادم می آید کلی سرزنش شنیدم و تهدید و تمنا که چیزی نگویم . نبودن فضای باز سیاسی باعث شد که ما در چنین وضعی بعد از انقلاب برسیم. بعد هم که جمهوری اسلامی آمد و کار خودش را کرد هر کسی را میخواست دست چین کرد و هر کسی را نمیخواست انداخت بیرون . مساله تنها این نبود که آنها آدم نداشتند یا هنرپیشه نداشتند آنها اصلا نمی فهمیدند که اصلا هنرپیشه یعنی چه ؟ آنها به مرور آنچه را میخواستند انجام دادند به مرور فهمیدند که چطور بکشند و از بین ببرند.  به مرور قاتل های خوبی از آب درآمدند به مرور به نابودی فرهنگ و هنر مملکت متخصص شدند. در اداره تئاتر چو انداخته بودند که من بهائی هستم و پدر من بهائی شده بود اما بهائی که زاده نشده بود. دین بهائی را انتخاب کرده بود و بچه های آنها هم به عنوان بهائی ثبت کرده بودند ولی هیچوقت ما را مذهبی بار نیاورد. پدر ما را به کلاس درس اخلاق می فرستاد ولی من چون اصلا مذهبی نبودم توجهی به این مسائل نداشتم . در مدت چنان کوتاهی بهائی بودن من را پیراهن عثمان کردند که باورکردنی نیست من هنرمند بودم من را به خاطر هنرپیشه بودنم مورد مؤاخذه قرار ندادند فقط برای اینکه پدرم بهایی بود . من چون در فیلم ها لخت نمی شدم در صحنه های سکسی بازی نمیکردم رژیم نمی توانست در رابطه با کارم از من بهانه بگیرد و به این خاطر نمیتوانستند من را به دادگاه انقلاب ببرند یا از اداره اخراج کنند. پس تنها بهانه مذهب پدرم بود که به مرور این گوشه و آن گوشه حرفش زده میشد. راستش چون هنرپیشه محبوبی بودم همان تیپ های تنگ نظر و حسود به اداره تئاتر چو انداختند که فلانی بهائی است. بعدها شنیدم نامه ای به وزارت ارشاد نوشتند که فرزانه تاییدی در راهروهای اداره تئاتر به خمینی و عواملش فحش میدهد . وقتی تئاتر ها را بکلی تعطیل کردند و ما از کار بیکار شدیم من یک نامه ای نوشتم به مدیر کل برنامه های تئاتر . یک مدیرکل داشت بنام عبد خدایی به آن نوشتم که حقوق من قطع شده بیکار هستم و نمیدانم باید چه بکنم. نامه را هم بالاش نوشته بودم بنام خدا ، من را به دفترش خواست بایستی قیافه اش را میدیدی بیسواد ترین آدم ممکن را رئیس اداره برنامه های تئاتر کرده بودند. اولین ایرادی که بمن گرفت این بود که چرا نامه ات را با باسمه تعالی شروع نکردی؟ گفتم که آقا من که نوشتم بنام خدا ، اگر منظور خداست آنرا نوشتم گفت نه این کافی نیست باید می نوشتی باسمه تعالی ، بسم الله الرحمن الرحیم. وی ادامه داد اگر میخواهی حقوقت را بگیری ما میتوانیم ترتیبش را بدهیم اولا از این بعد باید با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کنی ثانیا اگر حقوقت را میخواهی باید درس تئاتر بدهی گفتم کجا درس بدهم گفت برات کلاس میگذاریم اما بدان که درآن کلاس هم مامورین ما نشستند. گفتم منظورتان چیست من که کارم هنرپیشگی است تا معلمی ، تدریس تخصص میخواهد من تجربه ای در این زمینه ندارم کارم بازیگری است. سعی میکردم منطقی حرف بزنم با این فکر که این آقا هم با من منطقی حرف میزند البته به سرعت پس از حرفی که زد دستش را خواندم میدانستند من محبوبیتی میان جوانها و دختران دارم و میخواستند از این مساله سو استفاده بکنند و با  وقاحت به من گفت ما میدانیم که اگر شما کلاس بگذارید خیلی ها میایند شما درس دادن را شروع کنید و به دخترها بگید این حرفه هیچ خیری ندارد به جز فحشا ، به جز فحشا چیز دیگری نیست.  من چنان حیرت زده بودم که حتی نمیتوانستم آب دهانم را قورت بدهم و گفتم آقای عبد خدایی شما به من میگویید همه جا با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کنم آن وقت برم سر کلاس  بگویم کاری که به آن عشق می ورزم و بیش ا از بیست سال از زندگیم را وقف آن کردم فحشا ست؟ آخه شما چطور مسلمانی هستید که این حرف را بمن می زنید گفت خانم شما حقوقتان را بالاخره میخواهید یا نمیخواهید ؟

برای گذران زندگیمان مجبور شدیم بسیاری از چیزهای مان را بفروشیم. بعد  در ادامه به ماجراهای دردناک دیگری اشاره میشود.  آخوندهای وقیحی مثل حاجی گلرو و آنچه که در اداره گذرنامه گذشت ، مساله پاسپورت،  شعبه 42 دادستانی و مصیبت ها هنگام خروج آنقدر غم انگیز بود که من حین قرائت نتوانستم خودم را کنترل کنم و تصمیم گرفتم اصلا نخوانم .

سلام بر فرزانه تاییدی مرگ بر استبداد

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سوم

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سیزدهم

زنانی که شکست را شکست دادند

قسمت سیزدهم

منیر وکیلی و آوازهای فولکلور

منیر وکیلی از خوانندگان خوب اپرا در ایران بود که در سال 1301 بدنیا آمد و در تاریخ 1361 درگذشت. وی در تبریز متولد شد و موسیقی را در تهران نزد لیلی بارا (خواننده سابق  اپرای وین و از مهاجران اروپای شرقی طی جنگ جهانی در ایران ) فراگرفت . منیر در پاییز سال 1328 به پاریس رفت تا در کنسرواتوار ملی موسیقی به تحصیل موسیقی و آموختن آواز بخصوص ترانه های اپرا بپردازد.

استاد آواز او مادام لاپرت ، صدای منیر را سوپرانو تشخیص داد که  بازه ای از صدا در موسیقی و گونه ای از صدای بسیار زیر( متضاد بم)  زنانه در خوانندگی در اپرا است. استاد آواز منیر از او خواست که خواندن به شیوه گذشته را  کلا کنار بگذارد چون او استعداد بالایی دارد و تلاش کند تکنیک و شیوه سوپرانو را بیشتر و بیشتر بیاموزد .

در مدت 4 سالی که منیر وکیلی در پاریس بود در برنامه های هنری زیادی شرکت کرد و آواز خود را ارائه داد و بارها وبارها مورد تشویق و تحسین هنرمندان قرارگرفت. ازجمله ماه اوت سال 1951 دریک مسابقه آوازهای فولکلور در برلن جایزه اول را دریافت کرد. منیر در سال 1332 پس از دریافت مدرک دیپلم از کنسرواتوار ملی موسیقی پاریس به ایران بازگشت و فعالیتهای هنری گسترده ای را آغاز نمود. در سال 1339 به امریکا رفت و در کنسرواتوار نیوانگلند بوستون به تکمیل دانش موسیقی و فراگیری آوازهای اپرای ونقش های اپرای پرداخت. دراین کنسرواتواراستاد او بوریس گلداوفسکی از اساتید بنام و مشهور روسی الاصل آن زمان بود. در مدتی که منیر در بوستون بود در بسیاری از صحنه های اپرا به صحنه می آمد و مورد تحسین قرار میگرفت. بخصوص در دو اپرای نی سحرآمیز موتسارت و اپرای تک صحنه ای هانری پورسل بنام دیدو و آئناس که نقش اول را در هر دو بازی کرد .

ایشان در سال 1340 به ایران بازگشت و همیشه می گفت دوست دارم آرزو دارم که ما در ایران یک اپرای واقعی داشته باشیم  و یک اپرای کامل را بتوانیم به روی صحنه بیاوریم. با گشایش تالار رودکی در سال 1346 فعالیت های وی نیز همانند همتایانش در قالب گروه اپرای تهران شکل حرفه ای تر به خود گرفت ودر اپراهای متعدد ایفای نقش کرد از جمله: اورفه و اریدیس ، مادام باتر فلای ، لا بوهم ، لا تراویاتا ، توراندخت .

منیر وکیلی به موسیقی محلی نیز علاقه داشت و درهمین راستا هشت ترانه محلی متعلق به نواحی مختلف ایران را در پاریس در سال 1346 در صفحه گرامافون ضبط نمود که در قالب مجموعه آوازهای جهان منتشر شده و جایزه اول شارل کروس را همان زمان دریافت نمود . منیر وکیلی در سال 1359 به فرانسه مهاجرت نمود و مدتی بعد در سانحه رانندگی میان پاریس و لاهه هلند درگذشت .

عاطفه گرگین

عاطفه گرگین روزنامه نگار، شاعر و نویسنده معاصر ایرانی است ایشان نوشتن را با نشریات و روزنامه ها از سال 1347 شروع کرد. سال 50 اولین نشریه مستقل خود را بنام کتاب نمونه و سپس کتاب پویا را انتشار داد. 23 ساله بود که اولین کتاب خود جنگ سحر را در نخستین سالهای دهه 50 منتشر نمود.

ایشان به نقاشی نیز روی آوردند و گویا تابلو های ایشان  را یکی از گالری ها در پاریس قرار است به نمایش بگذارد .

عاطفه گرگین سال1348  با زنده یاد خسرو گلسرخی ازدواج کرد و فرزندشان ، دامون اکنون استاد دانشگاه می باشد.

خانم گرگین قبل از انقلاب ضمن نوشتن در مطبوعات با رادیو هم همکاری میکرد و به تهیه برنامه های هنری و فرهنگی مشغول بود.  مدتی هم بعنوان دوبلور به دوبله فیلم می پرداخت. عاطفه گرگین 16 فروردین 1352 در حالیکه در رادیو ایران کار میکرد در پیامد دستگیری همسرش خسرو گلسرخی به زندان افتاد. در 29 بهمن 52 خسرو به همراه کرامت الله دانشیار تیر باران شد و عاطفه خانم سه سال و نیم در اسارت بود چرا ؟ به دلیل دوست داشتن انسان و میهن خود. او را تا شهریور 1355 آزاد نکردند. وی در ابتدای انقلاب نشریه فصلی در گلسرخ را منتشر نمود اما سال 60 این نشریه تعطیل شد. ایشان سال 1362  ایران را به ناچار ترک کرد و سال 64 دوره دوم نشریه مزبور را در فرانسه نشر داده که تا سال 1368 خود وی سردبیر آن بود . در واقع شش شماره نشریه مزبور در ایران منتشر شد و دوره دوم هشت شماره در تبعید انتشار یافت. اما فصلی در گلسرخ در خارج از کشور اینطور که خودشان تعریف کردند توسط جوخه های آتش برخی از دگراندیشان تیر باران شد .

عاطفه گرگین در تمام دوران زندگی اش از 20 سالگی تا همین امروز بدون وقفه کار فرهنگی کرده و به معنی واقعی کلمه فرهنگ ورز بوده است . او و خسرو گلسرخی هم در دنیای فرهنگ و هنر و مطبوعات با یکدیگر آشنا شدند و سپس ازدواج کردند، نه در گروه و احزاب سیاسی . هر دو در دنیای فرهنگ و هنر داشتند رشد میکردند، یکی 22ساله و دیگری 24 ساله ، تازه اول عشق و جستجو و کسب همه گونه تجربیات زندگیشان بود که خسرو گلسرخی تیر باران شد و زندگی آنان از هم پاشید .

عاطفه گرگین جای گفته است : من و خسرو یک عشق مشترک داشتیم و هنوز هم این عشق مشترک یعنی دوست داشتن مردم در من ادامه دارد. خسرو به من کمک کرد که بتوانم امروز هم انسان را دوست داشته باشم و امروز هم قبله گاه ما بازهم  انسان است. او همیشه در زندگی من جریان دارد نه تنها از یاد من نرفته که از یاد مردم هم نمیرود.

عاطفه گرگین اولین زنی بود که در ایران در سن 22 سالگی نشریات فرهنگی را بطور مخفی سردبیری و منتشر میکرد. بنظر من او یک مبارز فرهنگی بوده و خواهد بود و بدیهی است که اینگونه افراد را رژیم های خودکامه و رژیم های شاه و شیخ تحمل نکنند. وی در هر دو رژیم تحت تعقیب و بازجویی بود چون دگراندیش بود و زیر بار تحمیل نمیرفت و ستمگران و مرتجعین این را برنمی تافتند . عاقبت هم تبعید اجباری از میهنی که آن همه دوستش می داشت، بر وی تحمیل شد اما در تبعید هم از پا ننشست تسلیم نشد. گرچه در غربت از داد همان حکومتهای جور که هنری جز تخطئه و حذف ندارند، راحتش نگذاشتند. چه کسانی؟ کسانی که در واقع بندگان همان فرهنگ مبتذل هستند.

از آثار خانم عاطفه گرگین میتوان به کتب ذیل اشاره کرد:

فصلی در گلسرخ ، مجموع شعری درباره کرامت دانشجویان و خسرو گلسرخی ، کتاب شعر باد را باید کشت ، کتاب شعر معاشرت آبها ، کتاب شعر آب هم فکر میکرد

اکنون یک کتاب شعر هم زیر چاپ دارند و کتاب دیگری در دست نوشتن  است. خانم عاطفه گرگین سال 1358 گفتگوی ماندگاری با زنده یاد شکرالله پاک نژاد داشتند که درآن نکات پر از تامل و قابل مکثی زنده یاد شکرالله پاک نژاد بیان میکند. اضافه کنم که برادر عاطفه خانم ایرج گرگین روزنامه نگار و از مدیران پیشین تلویزیون ملی ایران بود که در23 دی سال 90 در ویرجینیای امریکا درگذشت .

لیلی متین دفتری وعالم پرالتهاب بیرون

لیلی متین دفتری از پیشگامان نقاشی زنان  ایرانی و از بنیانگذاران سبک نقاشی مینی مالیستی یا ساده گرایانه در ایران بود. آثار اولیه او نیز نشان دهنده تأثیرپذیری وی از آثار پیشگامان چنین سبکی مانند دیوید پرولوگ و جان گراهام است. نقاشی مینی مالیستی تعداد رنگها ،اشیا ، شکلها ، خطوط و بافت های بکار گرفته در اثر را به حداقل ممکن کاهش میدهد .

لیلی متین دفتری در 1335 تا 1338 در مدرسه هنر اسلید  در یونیورسیتی کالج لندن و سپس در کالج هنر کامبرول تحصیل کرده است. وی تا سال 57 در دانشگاه تهران 5  سال مجسمه سازی درس داد. او دختر احمد متین دفتری و نوه دکتر محمد مصدق بود خواهر هدایت متین دفتری می باشد. در خانواده ای با ریشه های عمیق سیاسی بزرگ شده بود اما همیشه فضای درونی و خلوت خویش را بر عالم پر التهاب بیرون ترجیح می داد. از هیاهوی محافل هنری دوری می جست و علاقه زیادی به مصاحبه با رسانه ها نداشت. نقاشی های وی را هم به سبک و سیاق زندگیش  آرام ، ساده و روان جلو برد به جز پدربزرگش دکتر مصدق کمتر مردی را به تصویر کشید. بیشتر زنان ، میوه ها ، پرندگان و گلها را نقاشی میکرد. تابلوهایی را که حتی در انتخاب موضوع خلوص خاص خودش را داشتند و پرتره ها و طبیعت بی جانی که او موضوع نقاشی های خود قرار میداد، بیش از آن که موضوع محور باشند فرم گرا هستند. او در انتخاب موضوع ساده گرایی را مبنا قرار میداد و رنگ و سطح در هارمونی آرام با کار بست سادگی بود. برای مثال تابلویی دارد بنام پنج خرمالوی نارنجی که این تابلو بر روی رومیزی راه راه آبی بود و تمام آن چیزی بود که برای بیان هنری از سوی لیلی متین دفتری کفایت میکرد و همین و بس . نوع قرارگیری خرمالوها در خط افقی و ارتباطی که با خطوط عمودی روی میزی برقرار میکند، ترکیبی متعادل و مستحکم را شکل داده است. باید این تابلو را دید!

لیلی متین دفتری بیش از پنجاه سال پیاپی طرح و تابلو می کشید و از رنگهای ملایم و فرم های ساده بخصوص رنگ سفید به شکل فوق العاده ای استفاده میکرد. برخی از آثارش به همراه دیگر آثار در مجموعه خانم فرح پهلوی در بسیاری از شهرهای جهان به نمایش درآمده است.  گفته میشود در فاصله های 1355 تا 1380 هم شش نمایشگاه از آثار این هنرمند نوگرا در اروپا برگزار شده است. تابلوهای وی در سال 1388 هم در گالری خشایار در لندن به نمایش درآمد.

خانم لیلی متین سال  1386 در سن 70 سالگی در پاریس با زندگی و با تابلوهایش وداع کرد  .

مینو جوان

یکی دو سال مانده به انقلاب حوالی سالهای 1355 و 56 کانون پرورش فکری و نوجوانان کاستی را با صدای زیبای مینو جوان ارائه داد. این نوار موسیقی در دانشگاههای کشور بین دانشجویان دست به دست می گشت.  بعضی ها می گفتند این صدای خانم منیر وکیلی است و لابد اسم مستعار او است.

در دانشگاه مشهد استادی داشتم بنام دکتر جلال صمیمی استاد فیزیک  می گفت : این صدای خانم منیر وکیلی است. سالها دور سال 1336 و 37 در قالب مجموعه آوازهای جهان او صفحه ای داشته است  شبیه به این ، اما نه این کاست از مینو جوان بود.

صدای منیر وکیلی همانطور که قبلا گفتم سوپرانو بود وزن کامل مجلسی داشت اما صدایی که از آن کاست به گوش میرسید جوان تر و بازتر و بیشتر ایرانی بود .منیر وکیلی متولد سال 1301 در تبریز بود و مینو جوان متولد 1314 در اصفهان . اشاره شد که سوپرانو در تعریفی که اهل موسیقی گفتند نام بازه ای از صدا در موسیقی است و گونه ای صدای بسیار زیر (متضاد بم ) زن در خوانندگی و اپرا است. صدای منیر وکیلی سوپرانو بود ولی آنچه از این کاست به گوش میرسید این گونه نبود.

گفته میشود مینو جوان اجراهای خود را در دهه 50 خورشیدی در رادیو ایران ارائه کرده است. خلاصه آن نوار کاست که مشتمل بر ترانه های محلی بود بین دانشجویان خاطر خواه زیادی داشت، بویژه که با تنظیم های مدرن و آراسته کامبیز روش روان ، اردشیر روحانی و اسماعیل تهرانی بود و امکان نداشت کسی آن ترانه ها را گوش کند و مجذوب نشود .

همسر مینو جوان زنده یاد ایرج گلسرخی آن ترانه های دلنشین را جمع آوری کرده بود و البته پیش از او روبل گری گوریان هم این کار را کرده بود. او  آنها را با اصول موسیقی اروپایی آشتی داد و به اصطلاح اهل موسیقی برای چهار صدا بر حسب ارتفاع تنظیم نمود .

گویا خیلی پیشتر در سال 1339 همسر مینو جوان ، ایرج گلسرخی گروه کر و ارکستر رادیو ایران را سامان میدهد و با همکاری و تک خوانی مینو جوان بیش از سیصد آهنگ از آفریده ها و تنظیم بومی را به اجرا و ضبط در می آورد که لابد در آرشیو ها خاک می خورند . او و همسرش شهر به شهر ، ده به ده گاهی با اسب و قاطر می رفتند پای صحبت مردم و پیران می نشستند و از آنها میخواستند هرچه یادشان هست از آواهای قدیمی زمزمه کنند  ضبط میکردند تمرین میکردند و سعی میکردند همان گویش را حفظ کنند .

تا آنجا که اطلاع دارم، مینو جوان در 1341 عازم آمریکا میشود و در دانشگاه جنوب کالیفرنیا با استفاده از یک بورس تحصیلی به آموزش آوازهای خود ادامه میدهد. بعدا در سال 1356 در سفری به ایران، سی و دو تنظیم تازه از ترانه های بومی را از میان تنظیم های آهنگ سازان جوان روی دو تا صفحه ضبط میکند در واقع همان کاستی که نامبرده شد هم  اینگونه بود.

این اواخر نیز خوانده های جدیدی از مینو جوان منتشر شده که مهمترین آنها عبارت است از:  طنین عشق ، ترانه های بومی ، یار دیرین ، از عشق و از عرفان که متشکل از هفت تصنیف  قدیمی ایرانی است. اکثر قطعات طنین عشق، ساخت ایرج گلسرخی است با اشعاری از نصرت رحمانی ، فروغ فرخزاد ، شیخ بهائی و عراقی .

آلبوم یار دیرین هم مجموعه ای است از ترانه های استاندارد جاز با کلام فارسی ، آلبوم از عشق از عرفان مجموعه ای است از تصنیف های قدیمی که برخی از آنها را مرضیه و شجریان خوانده بودند.

خانم ها و آقایان محترم،

بدون شناخت دنیای لطیف هنر و بدون تامل در عمق شاعرانه اشیا نمیتوانیم آنچنان که باید از پس روزمرگی و کشی های روزگار برآئیم مگر فقط پی بناها رطوبت میکشند. بنیاد های فکری هم نم بر میدارند. برای اینکه برنا و شاداب بمانیم و اسیر ژورنالیسم مبتذل سیاسی که معمولا از دانش سیاسی تهی است نشویم، برای اینکه همچون فرقه ها زیست  تک منبعی نداشته باشیم، علاوه بر تکیه بر خرد و امید باید نگاهی زیباشناسانه به هنر و زندگی هم داشته باشیم تا به قول آندره ژید عظمت در نگاه ما باشد نه درآنچه می بینیم .

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت سوم

زنانی که شکست را شکست دادند قسمت دوازدهم

قسمت دوازدهم

شکوه ریاضی مهمترین معلم نقاشی مدرن ایران

اسماعیل مرآت وزیر فرهنگ وقت در سال 1317 از آندره گدار معمار و باستان شناسی فرانسوی درخواست نمود که هنرکده ای همچون مدرسه بوزآر، مدرسه عالی  ملی هنرهای پاریس در تهران بنا نماید. سال بعد که این هنرکده تاسیس شد وی گروهی از استادان فرانسوی را برای تدریس به این هنرکده دعوت نمود و شکوه ریاضی دانشجوی ویژه همین هنرکده بود. شکوه ریاضی کیست ؟ او از پیشگامان هنر و نقاشی مدرن د ر ایران و یکی از بهترین مدرسان هنرستان عالی تزیینی و منتقدان سنتی نقاشی بود. وی جزو اولین شاگردان هنرکده های زیبا بود و در سال 1325 از این هنرکده فارغ التحصیل شد. وی برای اتمام تحصیلات خود به پاریس رفت و د رسال 1333 از مدرسه  بوزار با کسب رتبه عالی مدال طلا گرفت . وی راهگشای بسیاری از هنرجویان خود بود . چه کسانی ؟ کسانیکه امروز جزو مطرح ترین هنرمندان  نقاشی معاصر ایران هستند حسین زنده رودی ، فرامرز پیلارام ، مسعود عربشاهی ، و … .هستند.

شکوه ریاضی به معنی واقعی کلمه معلم بود و خود را وقف آموختن به شاگردانش کرد. نحوه تدریس و شیوه نگریستن به جهان پیرامونش مشخصه اصلی کارهای اوست . وی طراحی صحیح و دیدن و کشف دوباره جهان پیرامون را به هنرآموزان یاد میداد  یکی از بهترین کارهای که از او به جا مانده و من و شما حتما دیدیم پرتره صادق هدایت است که با خطوط نرم و روشن کشیده است. شکوه ریاضی پیوسته بر این بود تا قید و بندها را برای نقاشی پاره کند و او اولین زنی است که در نقاشی نوین ایران نقشی چون نقش کمال الملک را برای نقاشان سنت گرا را دارا بوده. همچون وی هنرمندی شریف و با اخلاق بود او شرایط زاینده از اختناق را ابدا تحمل نمیکرد اما در تقابل با ذهنیت کمال الملک در هنر نوع دیگری از نقاشی را در ایران باب کرد. دانشجویان نخستین بار در کلاس وی با آثار نقاشان جنبش مدرنیسم در جهان آشنا شدند و جدیدترین حرف ها را از دهان می شنیدند. طلیعه کامران که دهه چهل شاگرد وی بوده از قول او گفته است : سوژه به آن صورت که عده ای فکر می کنند در نقاشی مطرح نیست هماهنگی رنگها اهمیت  بیشتری دارد.

شکوه ریاضی بر وجه خط برای طراحی تاکید داشت و می گفت این خطوط هست که اندام را میسازند نه رنگها و درون مایه مدل . در طرح های خودش خط ملیح ، خط کتیبه ای، خط سایه ، خط دورگیر و خط تحریری دیده می شوند. این نشان میدهد که او همه  چیز را در خط می بیند حتی بعدتر در آثار نقاشی خود نشان می دهد که یک نقاش بیشتر از اینکه باید نقاشی کند باید طراح باشد. او در نقاشی شیفته نقاش و مجسمه ساز ایتالیایی مودیلیانی بود و تلاش میکرد به شاگردانش یاد بدهد که خط مهمتر از رنگ است و خط مهم تر از رنگ است را مدام تکرار میکرد و خط نقاشی را به جلوه می آورد . می گفت بوم را با رنگ خفه نکنید بار رنگ را به دوش خطوط بگذارید. او با نشان دادن تابلوهای مودیلیانی اشاره میکرد. مهم نیست سر شانه ها همانی باشد که در مدل دیده میشود و خارج شدن از نمونه عادی ، کوچکتر یا بزرگتر کردن آن از حقیقت مدل حقیقت دیگری می سازد. نترسید بروید به سوی ناشناخته ها ، گاهی باید گم شوید تا پیدا کنید .

بارها می گفت برای نقاش شدن باید طراح بود رنگ درکار مودیلیانی هم در خدمت خط است و این بدین معنی است که او از رنگ برای گویا کردن خطوط افقی و عمودی و گاهی منحنی استفاده میکرده است. شکوه ریاضی که به امثال او ایران باید افتخار کند ولی ما متاسفانه آنها را نمی شناسیم .سال 1300 خورشیدی چشم به جهان گشود و 18 تیر 1341 در غربت، در رنج و تنهایی درگذشت و با این دنیای بی رحم ما وداع گفت .

فاطمه قاضی ها

فاطمه قاضی ها فارغ التحصیل کتابداری نسخ خطی و آثار کمیاب از دانشگاه تهران یکی از تاریخ نویسان مطرح ایران است. وی کتب بسیاری درباره عصر قاجار دارد و مطالعات بسیار در این زمینه انجام داده است. او اسناد دوران قاجار را جمع آوری کرده و درباره آنها نوشته است و بیشتر آنچه ما از دوران قاجار میدانیم به مطالعات ایشان درباره این دوره تاریخی بازمیگردد. قاضی ها در این زمینه کتابها و مقالات زیادی دارند که بسیاری از آنها بعنوان منبع تحقیق مورد استناد قرار میگیرند. کتابهای روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفرهای اول و دوم و سوم  فرنگستان ،  استنادی از روند اجرای معاهده ترکمن چای ، اسناد روابط ایران و روسیه در دوره فتحعلیشاه و محمد شاه ، اسناد روابط ایران و روسیه از ناصرالدین شاه تا سقوط قاجاریه، سفرهای ناصرالدین شاه به قم و مراسم دربار ناصری جشن آشپزان ومقالات بسیاری بجز کتابها  از آثار وی هستند.

فاطمه قاضی ها وارد حوزه ای شده است که در یکصد سال اخیر در اختیار مردان بود و جز تک وتوکی مثل منصوره اتحادیه ، هما ناطق و پوری سلطانی کسی به آن راه نداشت. در آن حوزه امثال  ایرج افشار ، منوچهر ستوده ، محمد تقی دانش پژوه و عبدالله انوار به تصحیح و چاپ خاطرات و اسناد صد سال اخیر همت کردند و کسی تصور نمیکرد زنان هم از عهده این کار بر می آیند .

کار خود من تحقیق و غبارزادئی ازآینه هاست و به فاطمه قاضی ها که متون مهمی را در تاریخ معاصر تدوین و ارائه کرده است احترام داشته و ارج می نهم . توجه داشته باشیم که اسناد تاریخی نه پرورده ذهن کسی است  و نه متاثر از جهت گیری مورخ و مولف و نه حاصل سخن پردازی نویسندگان است  بلکه جزئی از منابع و مآخذ تحقیق که به علت اعتبار وجود شان بر دیگر اقسام منابع مقدم هستند. کار ایشان پژوهش بر اساس اسناد است و این کار کوچکی نیست. اسناد تاریخی به سبب اصالت شان در میان سرچشمه های پژوهشی بویژه پژوهش های تاریخی از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردارند. بدون آثار مکتوب گذشتگان و بخصوص بدون دست نوشته های باقیمانده از دولتمردان که اصیل ترین منابع پژوهش هستند و بدون بررسی و کندو کاو در آن ریشه یابی رویدادهای تاریخی ممکن نیست .

فهرست آثار این خانم پژوهشگر خودش یک کتاب است. آثاری که مطالعه آن برای همه مورخان ضروری است. مقدمه های که ایشان بر کتابها نوشتند نیز هر کدام جای مکث دارد و قابل تامل است. فاطمه قاضی ها در بند تصویر از دیگران از خودش نبوده است و برخلاف کسانیکه بی حرفی هایشان را با پرحرفی می آرایند، خود را مورخ یا جامعه شناس دانشگاه فلان کشور جا می زنند و همیشه دوست دارند دیده شوند بوده است. این بانوی پژوهشگر و صنعت پژوه اهل  مطرح کردن و شناساندن خود نبوده است با اینکه آثار بسیاری را از دوره قاجار منتشر کرده که هر کدام گویای بخشی از تاریخ و فرهنگ کشور ماست که امروز مورد مراجعه و محل اعتنای پژوهشگران می باشند . امثال او نشان دادند که هم سنت به نگاه نو نیاز دارد و هم نگاه نو به سنت .

نخستین کار خانم فاطمه قاضی ها روزنامه سفرنامه ناصرالدین شاه بود و وی با کندو کاو در اسناد و کتب خطی داده های نو و وسیعی در اختیار مکاتبان قرار داد. بیشتر خیلی ها تصور شان این بود که در دوران قاجار نظم و برنامه ریزی برای اداره کشور وجود نداشته اما اسناد حاکی از این است که قاجارها حتی برای ریز ترین جزئیات هم برنامه داشتند و اسناد حاکی از آنست .

فاطمه قاضی ها با کار جدی وارد حوزه نسخه شناسی و صنعت پژوهی شد. اگر بسیاری از محققان برای خواندن خطی دشوار و مهری مشوش و امضای درهم پیچیده و موضوعی مبهم به ایشان مراجعه میکنند تعجبی ندارد .

اینکه فاطمه قاضی ها در ایران زندگی میکند و در فلان کتابخانه مرکزی یا فلان مرکز اسناد کار تحقیقی کردند، از ارزش والای پژوهش شان نمی کاهد. هیچ کتابخانه ای در دنیا وجود ندارد که نام ایران باشد و بی نیاز از کتابهای خانم قاضی ها باشد . کارهای ایشان منبع و مرجع اصلی است .

ملکه هنر ملکه برومند

ملکه برومند حکمت شعار 1296 در نائیج مازندران بدنیا آمد و سال 1369 درگذشت. او دختر برادر نورعلی برومند از استادان موسیقی ایران بود. ملکه برومند از شاگردان ابوالحسن صبا و در ردیف و ترانه خوانی بوده و مدتی نیز آواز و نواختن سنتور را نزد حبیب سماعی کار کرده بود . ایشان سال 1318 خورشیدی بهمراه ابوالحسن صبا و چند نفر دیگر برای ضبط صفحه به سوریه و لبنان رفت و در سفر سوریه او با ویولون نوازی حسین قلی تاتای و پیانو نواختن مرتضی محجوبی آواز خواند .

ملکه برومند در سال 1323 با اسماعیل مهرتاش آشنا و وارد جامعه باربد شد. درآنجا سالها در نمایشها ، کنسرتها و تابلوهای موزیکال حضور داشت ولی بندرت در رادیو میخواند .

به روایت روح الله خالقی سال 1327 در کنسرت انجمن موسیقی ملی کنسرت به یاد حافظ ملکه برومند، ملکه هنر برای اولین بار دو قطعه از ساخته های علی نقی وزیری را با نام غم مخور و دلتنگ به زیبایی با آوازی دلنشین خواند. سال بعد مهر 1328 در همان مجموعه کنسرت ها دو قطعه یکی بنام شکایت نی از علی نقی وزیری و دیگر شعری روی آهنگی موسوم به می ناب از روح الله خالقی خواند . دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم      نقشی به یاد خط  تو بر آب می زدم

این تصنیف را سالها بعد غلامحسین بنان هم در گلهای رنگ 267 خواند .

از آثار دیگر ملکه برومند آهنگهای محلی هروایه ، و بایدوران  با تنظیم ابوالحسن صبا و دو صدایی با تاج اصفهانی بهمراه ساز صبا و مرتضی محجوبی میباشد . وی جزو معدود افرادی بود که آواز را فقط از ابوالحسن صبا آموخت .از آثار ضبط شده ملکه برومند تاکنون 14 صفحه گرامافون دیده شده که تمامی آنها با ویولون ابوالحسن صبا و پیانوی مرتضی محجوبی است .

از آثار جالب و منحصر بفرد ملکه برومند اجرای دو صدای با بدیع زاده و تاج اصفهانی است .

طلیعه کامران موسیقدانی نقاش دختری یافته از علم سماعی تعلیم

طلیعه کامران سنتور نواز قدیمی ایران از شاگردان استاد برجسته سنتور حبیب سماعی بود. او همچنین به فراگیری ضربی های قدیم و همنوازی آنها با حسین تهرانی پرداخت. بخشی از برنامه های کنسرت انجمن موسیقی ملی با همنوازی سنتور او و ضرب حسین تهرانی اختصاص داشت .

روح الله خالقی وی را می ستود و محتوی برنامه همایون اجرای طلیعه کامران را بعنوان نمونه هنر بانوان موسیقدان ایران طی بازدید خود از روسیه  به آن کشور برد.

طلیعه کامران در اواخر دهه 20 به آموختن خط نت نزد روح الله خالقی و تکمیل آن نزد ابوالحسن صبا پرداخت.  طلیعه کامران پس از آموختن نت ، بخشی از آموخته های خود را از حبیب سماعی شامل دستگاهها و آوازهای شور، ابوعطا ، اصفهان و چهار گاه را حدود سالهای 34 و 35 تدوین کرد و کتاب”  بخشهایی  از ردیف حبیب سماعی به روایت طلیعه کامران” محصول آنهاست . طلیعه کامران نخستین بار در ده سالگی در یک محفل هنری به یاد استادش حبیب سماعی به زیبایی سنتورنوازی کرد. او که در نوجوانی شعر می سرود نقاش و طراح هم بود. او از سوی موسیقی شاگرد حبیب سماعی بود و از سوی  نقاشی شاگرد شکوه ریاضی اولین زنی که در نقاشی مدرن ایران همانطور که پیشتر گفتم نقشی چون نقش کمال الملک را برای نقاشان سنت گرا داشت .

طلیعه کامران بعدتر موسیقی را نزد استادانی چون روح الله خالقی ، ابوالحسن صبا و حسین تهرانی تکمیل کرد. سال 1319 که طلیعه کامرانی در تهران بدنیا آمد، کمال الملک در حسین آباد  نیشابور در گذشت اما سایه تاثیر هنر آن نقاش نامور تا سنین جوانی طلیعه کامران بر نقاشی ایران مستولی بود. کمال الملک ذهنیتی را بوجود آورد که بعدتر در میان شاگردان او تدوین تداوم و تحکیم یافت او که در حقیقت میراث زنده هنر نقاشی ایرانی بود. وی علاقه داشت حقیقت را به واقعی ترین شکل موجود در تابلو نقاشی کند، همان کاری که طلیعه کامران بر آن تاکید داشت. می گفت نقاشی ایرانی پیوسته حول دو موضوع  تشویق میشود. یکی شناخت طراحی از چیزها دیگری و دیگری  بشمار آوردن واقعیت ها و انعکاس آن در شکلی فاخرانه و زیبا به بوم به کاغذ نقاشی است.

طلیعه کامران همچون نقاشان هم نسل خود از کلاسیک شروع کرد و به هنر انتزاعی گرایش یافت. او اولین نمایشگاه انفرادی خود را در سال 1347 در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار کرد. در 42 نمایشگاه گروهی در ایران و خارج از ایران هم شرکت داشت .

این زن هنرمند که از سنت نقاشی شاگردان کمال الملک پیروی میکرد در اواخر دهه 30 با سفر به پاریس و رم پایتخت هنری جهان از کمال الملک عبور کرد و به دریافت های تازه ای دست یافت .

طلیعه کامران و لیلی متین دفتری در دهه های 40 و 50 از مهمترین نقاشان زن ایران محسوب میشدند. طلیعه کامران پیوسته تلاش داشته نشان دهد در کارهای او جغد نمونه ای از تنهایی ، عنکبوت حالتی از وابستگی و کبوتر آرزوی آزادی است. اما همیشه هم در لحظه ناب پریدن عنکبوت مانع بوده و جغد همه چیز را بد یوم کرده است. علاقه او به خارج شدن از قفس و رهایی جان در هیئت کبوتر در تابلوهایش پیداست .

آثار طلیعه کامران نشان میدهد که چندان به سوژه در نقاشی اعتقادی ندارد و بیشتر به ترکیب بندی و هماهنگی رنگها فکر میکند. ناگفته نماند که وی بیشتر از آنکه نقاش باشد طراحی چیره دست بود. طلیعه کامران که همیشه به استاد بزرگ نقاشی شکوه ریاضی احترام میگذاشت و از او یاد میکرد. ین سنتورنواز قدیمی ایران در تاریخ  24 اسفند سال 95 درگذشت. او هم در غربت و درتنهایی با این زندگی وداع کرد .

لیلا اسفندیاری کوهنورد ایرانی

لیلا اسفندیاری کجوری راد 27 بهمن سال 49 در تهران بدنیا آمد و در31 تیر 1390 در کوه گاشر بروم سقوط کرد و جان خود را از دست داد.  گاشر بروم 2 که با نام کی چار نیز شناخته میشود سیزدهمین کوه مرتفع در سطح خشکی های زمین هست که در منطقه گیلگیت از ایالت بلتستان کشور پاکستان واقع شده و در نزدیکی مرز چین قرار دارد. لیلا اسفندیاری درآنجا سقوط کرد و درگذشت .

وی دریک خانواده سنتی بدنیا آمد و در دوران نوجوانی و جوانی با محدودیت های زیاد روبرو شد. وی میخواست در دانشگاه حقوق بخواند اما پدرش موافق نبود و می گفت در رشته حقوق او مجبور است در محیط  مردانه کار کند و من قبول ندارم . لیلا میکروبیولوژی خواند و بعدها که از خانواده خویش جدا شد و تصمیم گرفت استقلال خودش را پاس بدارد از طریق تدریس خصوصی و کار در کارخانه دستمال کاغذی مخارج خود را تامین می نمود. با اینکه از یک خانواده مرفه بود اما او پس از اتمام دانشگاه در بیمارستان آبان مشغول بکار شد .

لیلا برای صعود به نانگا پاربات مصمم بود روزانه دستکم7 ساعت تمرین کوهنوردی ، بدنسازی ، شنا و سنگ نوردی را در دستور کار خود قرار دهد. وی از خطرات صعود به ارتفاعات نانگاپاربات اطلاع داشت. نانگاپاربات در رشته کوه هیمالیا است و ارتفاع آن 8126 متر از سطح دریا و نهمین قله بلند روی زمین است. صعود به آن از مشکل ترین صعودهای کوهستانی است و به خاطراینکه کوهنوردهای زیادی در جریان رفتن به آنجا کشته شدند، به کوهستان قاتل معروف شده است .

لیلا اسفندیاری در یکی از شاخص ترین صعودهای خود توانست به قله دشوار نانگاپاربات صعود کند. وی همچنین در تلاش برای ثبت رکودی جدید قصد صعود به قله گاشربروم را داشت که متاسفانه به دلیل شرایط نامساعد جوی نتوانست و سقوط کرد .

شنیدم در قطعه نام آوران بهشت زهرا تندیسی به یاد وی ساخته شده است .

لیلا اسفندیاری کوهنوردی را از سال 1380 و 81 وقتی که سی سال داشت آغاز کرد و نخستین صعود او قله توچال بود. در سال 81 به عضویت باشگاه اسکی و کوهنوردی دماوند درآمد. وی با این گروه توانست بیشتر قله های ایران را صعود کند و اغلب غارهای ایران را بپیماید .

او موفق شد 22 مرتبه قله دماوند را صعود نماید که این صعود ها از سه مسیر مختلف انجام شد. سال 1381 او بعنوان اولین زن ایرانی موفق به پیمایش کامل غار” پراو “عمیق تری غار ایران در استان کرمانشاه شد. سال 86 دیواره علم کوه را هم صعود کرد وهمان سال تصمیم گرفت به غار ورونیکا عمیق ترین غار دنیا در آبخازیا برود که با ممانعت پلیس روسیه روبرو شد .

لیلا اسفندیاری از مانع نمی ترسید  و تصمیم گرفت به نانگاپاربات برود. اولین صعود وی به قلل بالای 8 هزار متر در سال 87 بود. وی در طی دوران ورزشی خودش دو بار مجبور به جراحی دیسک کمر شد اما باز به کوهنوردی حرفه ای بازگشت .

لیلا اسفندیاری که برای صعود به قله های گاشربروم 1و 2 به این کوهستان رفته بود در دومین تلاش خود ساعت دو ونیم ظهر جمعه 31 تیر 90 توانست قله گاشربروم 2 را صعود کند اما در حین فرود دقایقی به دلیل خستگی و از دست دادن تعادل خود از مسیر دشوار یخی به زیر قله پایین افتاد.

می گویند به دوستان و بستگان خود وصیت کرده بود اگر در کوه جان خود را از دست دادم همانجا بگذارید بمانم. نمیخوام دیگران به خاطر من جانشان را به خطر بیندازند میخواهم بام جهان کوه آرامگاه ابدی من باشد .

پیکر لیلا اسفندیاری وی در همان روز در ارتفاع 7650 متری پیدا شد لیلا اسفندیاری تمام فرصت ها و اندوخته زندگیش را صرف کوهنوردی کرد که دوست داشت و سرانجام آن زن شجاع در جایی آرام گرفت که آرزویش را داشت.