زنانی که شکست را شکست میدهند
قسمت چهاردهم
تاج السلطنه و خاطراتش
تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار بود. وی از مدافعان انقلاب مشروطه و عضو انجمن حریت نسوان بود. یادمان های وی خاطرات تاج السلطنه که وسعت اطلاعات او را نشان میدهد منبع تاریخی با اهمیتی است. تاج السلطنه از مشروطیت ،حقوق زنان ، آزادی ، برابری و قانون دفاع کرده و انتقادهای جدی به وضعیت حکومت و سلطنت برادرش مظفرالدین شاه قاجار داشت. وی بسیاری از مشکلات کشور را حاصل عدم کفایت شاهان قاجار همچون او میدانست .
این حرف ها الان گفتن و شنیدنش آسان است اما درآن زمان وی از حقوق زنان ، برابری و قانون و از مشروطیت دفاع میکرد. تاج السلطنه با شاعران آزادیخواهی همچون میرزاده عشقی ارتباط داشت و عارف قزوینی در ابیاتی تاج السلطنه را ستوده است .
تاج السلطنه از هفت سالگی به مکتب رفت زبان فارسی را و همچنین عربی و فرانسه راخوب میدانست. وی به مطالعه آثار ویکتور هوگو ، ژان ژاک روسو و بیسمارک علاقه داشت و در نوشته هایش از آنها الهام گرفته است. به غیر از کتاب خاطرات تاج السلطنه که به شکل نسخه خطی بوده و در مدت اندکی پس از نگارش آن نسخه برداری و در سطح جامعه پراکنده شده کتاب دیگری از او نیز با عنوان سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی بعدها منتشر شد. البته این کتاب سال 1306 به شکل پاورقی در روزنامه کوشش نشر یافته بود .
کتاب خاطرات تاج السلطنه ارزش تاریخ شناختی زیادی دارد چرا ؟ چون اطلاعات روشن و صحیحی درباره پنج سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه و دربار ناصری و مظفری دارد و درباره رویدادهای مهمی مثل واقعه رژِی (همانکه به اسم تحریم تنباکو می شناسیم ) ،قتل ناصرالدین شاه ، غارت خزانه پس از او، سلطنت برادرش مظفرالدین شاه ، نقش سید جمال الدین اسدآبادی ، و امین السلطان در این کتاب نوشته شده است .
از کتاب اخیر یعنی شاهزاده خانم ایرانی دو نسخه خطی در دست است. من یکی از بخش های آنرا دیدم اما قسمت های اصلی کتاب تا الان که با شما صحبت میکنم پیدا نشده است .
تاج السلطنه یکی از دقیق ترین توصیفات را درباره حکومت مظفرالدین شاه دارد که جالب است میگوید : صدراعظمی و وزارت در دوره سلطنت برادر عزیز من خیلی شبیه تعزیه شده بود که دقیقه به دقیقه تعزیه خوان ها می رفتند لباس عوض میکردند و برمی گشتند. این برادر عزیز به حرف یک بچه دو ساله، یک صدراعظم را فورا معزول و به حرف یک مقلدی یک وزیر را سرنگون میکرد .
تاج السلطنه همچنین درباره مشروطه می گوید: معنی مشروطیت چیست ؟ خیلی ساده است عمل کردن به شرایط آزادی و ترقی یک ملت بدون غرض وخیانت . تکلیف هر ملت ترقی خواهی استرداد حقوق اوست. حقوق خود را به چه قسم میتواند مسترد بدارد و به آن برسد وقتی که یک مملکت مشروطه باشد و تحت یک رگلمان صحیح از قانون و قاعده درست و مترقی پیروی کند. از قانون و قانون در چه موقعی اجرا میشود وقتی استبداد برچیده شود .
بتول رضائی” پروانه ” موچول چون ماه
بتول رضائی” پروانه” با نام مستعار موچول به معنی چون ماه ، نوازنده سه تار و خواننده موسیقی دستگاهی ایران بود. او سال 1289 خورشیدی بدنیا آمد و 1312 درگذشت . پروانه موچول نخستین کسی است که صدای ساز سه تار را ضبط کرد و نخستین کسی است که همزمان با آن نیز آواز خوانده است . ایشان مادر دیگر خواننده ایرانی خاطره پروانه بود . بتول رضائی در تهران بدنیا آمد ولی اجداش از قشقائی های شیراز بودند. این طور که گفته میشود در دربار قاجار نزد اکرام الدوله آواز فرا گرفت و مدتی هم شاگرد رضا قلی خان نوروزی بود. وی در زمستان 1306 ده ، یازده صفحه ضبط کرد که در دومین اثرش در گوشه های زابل و منصوری صدای سه تار و آواز ش را ضبط نمود . همسر او خیاط بود و به سل مبتلا گشت. پروانه نیز بر اثر سل درگذشت و در گورستان ابن بابویه در جنوب تهران دفن شده است . پروانه خواننده معروف سالهای نخستین قرن گذشته بود که علاوه بر صدای خوش اندوهگینی که داشت، صدای حزینی هم داشت. با نواختن نیز بیگانه نبود ویلون را هم از حسین خان اسماعیل زاده آموخت ولی سه تار را ادامه داد . وی پس از آشنائی با حبیب سماعی استاد سنتور با چم و خم این ساز نیز آشنا شده بود خانم موچول یکی از قدیمی ترین خوانندگان زن موسیقی دستگاهی است که چند صفحه گرامافون از صدای او موجود است .
برخی از این ضبط ها برای تاریخ موسیقی ایرانی اینطور که اهل موسیقی تعریف میکنند اهمیت بی نظیری دارند. ساسان سپانتا در وصف نوازندگی او گفته است : پروانه سه تار را به شیرینی و به زیبایی می نواخت. وی عاشق شعر و موسیقی بود و اشعار سعدی را ترجیح میداد و در یکی از کتاب سعدی که در دسترس اش بود به خط خودش بالای بعضی از غزلیات دستگاه یا آواز مناسب آن را یادداشت میکرد صفحه های که ازاو ضبط شده مربوط به دورانی از زندگی وی می باشد که مسلول بود. بیشتر آثارش که در صفحه گرامافون ضبط شده همراه با سنتور حبیب سماعی است .
وضع زندگی خانم پروانه موچول ، مرگ جان گذار او در سنین جوانی و کیفیت صوت غم انگیز و موثر این خواننده باعث شهرت و محبوبیت او شده بود. چرا که سالها مردم این صدا راگوش میکردند بخصوص صفحه شور و گریه لیلی. این دو صفحه ممتاز تر و طرف توجه دوستداران موسیقی قرار گرفت .
گریه لیلی یک مقامی از موسیقی است که به این سبک خیلی ها خواندند ازجمله محمدرضا شجریان . از پروانه چند صفحه نیز به همراهی سه تار خود او و نی مهدی نوایی و تار قوام ضبط شده است. از ده و یازده صفحه موسیقی که از او به یادگار مانده است پنج صفحه آن همراه با سنتور حبیب سماعی است این صفحات عبارتند از :
گریه لیلی ، ضربی شهناز با سنتور حبیب سماعی با این شعر :
شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتا ترا عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد ، تصنیف بیات اصفهان رباعی افشار با سنتور حبیب سماعی با این شعر:
آب حیات من است خاکستر کوی دوست گردو جهان خرمی است ما و غم روی دوست
ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست
تصنیف افشار صبح شد باز با تار قوام ، این تصنیف خیلی زیباست .
صبح شد باز وای بر من و دل طی نشد راز وای بر من و دل
آواز شور با سنتور حبیب سماعی ، خراب تر ز دل من غم تو جایی نیافت
همچنین تصنیف ابوعطا ، هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
شهرت پروانه تا بدان خط بود که شاعران و نویسندگان او را می ستودند غم نامه ملک الشعرای بهار در سوگ پروانه تصنیفی است در دستگاه شور که شعر آن این چنین است :
پروانه ای موجود ظریف
پروانه ای مخلوق شریف
مردی تو ای پروانه و مرد هنر موسیقی
مشیر همایون شهردار درباره پروانه گفته است : او صدای بسیار زیبایی داشت
شهریار نام پروانه را در چند اشعار بکار برده است :
پروانه به حال تو دل شمع بسوزد تنها نه دل شمع دل جمع بسوزد
بعد تو دگر پرده ساز است دریده بعد از تو دگر قامت چنگ است خمیده
او تنی رنجور و آوازی حزین اما خوش داشت صدایش تا اعماق روح نفوذ می کرد .
سیمین بهبهانی و کولی اش
زنده یاد سیمین بهبهانی خلیلی 28 تیر 1306 بدنیا آمد 28 مرداد سال 93 درگذشت او نویسنده ، شاعر، غزلسرای معاصر و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود .
سیمین بهبهانی در طول زندگی خود بیش از ششصد غزل سرود که در بیست کتاب منتشر شده است اشعار او موضوعاتی همچون عشق به میهن ، زلزله ، انقلاب ، جنگ ، فقر، تن فروشی ، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در برمیگیرد. ایشان به خاطر سرودن غزل های فارسی در وزن های بی سابقه به نیمای غزل معروف است .
سیمین خانم فرزند عباس خلیلی بود. شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام که به دو زبان عربی و فارسی شعر می گفت و بیش از هزار بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود . مادر او فخر عظمی ارغوان که پیشتر از ایشان گفتم از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت. وی مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. سیمین به واسطه مادر فرهیخته خود از دوران کودکی با کسانی چون نیما یوشیج، ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی ، و پروین اعتصامی در تماس بوده است . سیمین خانم در جوانی مثل خیلی های دیگر چنان که خاص آن روزگار بود مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده شد. بعدها نیز در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. او تا پایان عدالت خواه باقی ماند و تا آنجا که می توانست جانب مردم را گرفت . به صراحت می گفت من با مرگ مخالفم ، با کشتار مخالفم ، با زندانی کردن مخالفم، من برق هستم، برقی که بعد درخشیدن از من سکوت نمی زیبد من سکوت نمی کنم .
سیمین بهبهانی سراینده شعر معروف دوباره می سازمت وطنم است .
دوباره می سازمت وطنم اگر با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش
سیمین بهبهانی پیش از انقلاب برای رادیو ترانه هم می سرود و خوانندگانی چون شجریان ، الهه ، گلپایگانی ، داریوش، ایرج ،عارف، سپیده ، کوروس سرهنگ زاده ، رامش ، عهدیه ، سیما بینا ، پوران ، دلکش و مرضیه سروده های وی را خواندند . ایشان مدتی هم عضو شورای موسیقی رادیو تلویزیون ملی ایران بود .
چیزی که سیمین بهبهانی از آن بسیار ناراحت بود و بارها ناراحتی خودش را ابراز کرد اشعار جعلی بود که به ایشان نسبت میدادند ازجمله آن شعری که با عنوان به تو چه اینگونه آغاز شده بود :
من اگر کافر و بی دین و خرابم به تو چه
من اگر مست می و شرب و شرابم به تو چه
شاعراین شعر آبتین پوریا نام دارد و سیمین بسیار ناراحت بود که به او نسبت دادند. شعر معروفی دیگری با عنوان هرگز نخواب کوروش که داد و قال او را درآورد و بعدها مشخص شد که شاعر واقعی آن فردی بنام سورنا است. این شعر در مستند جشن های دوهزار و پانصد ساله شبکه من و تو به سیمین نسبت داده شده بود که او بسیار ناراحت و رنجیده شد . همچنین برخی از اشعار شاعر ارجمند هادی خرسندی مثل شعر معروف قلم چرخید و فرمان را گرفتند به اشتباه بنام سیمین بهبهانی دست به دست شده است که باز سیمین خانم این را نمی پسندید .
ایشان با انتشار دست خطی ضمن ابراز نگرانی از انتشار اشعار نادرست به نام خودش خواهش کرد بلکه التماس کرد که لطفاً با نشر چنین اشتباهاتی مرا بیش از این نرنجانید. وی همچنین گفت که اغلب اشعارش بدون امضا قابل تشخیص هستند. شعر دیگری با آغاز : ما امت بیچاره در بند نمازیم هم به ایشان نسبت داده شده است که سروده او نیست و او خیلی از این جعلیات ناراحت بود . اشعار دیگری هم هست که به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده شده است شماری از آثار آن شاعر ارجمند تا آن جای که من میدانم این ها هستند :
سه تار شکسته ، جای پا ، چلچراغ ؛ مرمر، رستاخیز ، خطی ز سرعت و از آتش ، دشت ارژن ، درباره هنر و ادبیات ، کولی و نامه و عشق ، عاشق تر از همیشه بخوان ، ترجمه کتابی از پیر دوبوار و عنوان شاعران امروز فرانسه .
سیمین بهبهانی وقتی در اشعارش به کولی اشاره میکند. کولی که البته یک زن است، کولی در ادبیات همیشه مونث بوده است اما کولی که سیمین بهبهانی به آن اشاره میکند متفاوت است. کولی های دیگر از زاویه دید تاریخ مذکر دیده شدند و خصلت های مورد پسند مرد را نمایندگی می کنند مثل لوندی ، نشاط ، زرنگی ، فرزی ، بی قیدی یعنی نگرش آرمانی شده مذکر ، اما روی دیگر سکه که ستمدیده گی اوست اشاره نمیشد. کولی مورد اشاره سیمین بهبهانی این وجه را برجسته میکند در واقع او این سکه را برگردانده و روی دیگر آن را به نمایش گذاشته است مثل چی ؟ آوارگی ، اجبار، زور شنیدن ، اسارت ، جدایی ، بی هویتی ، ریشه نداشتن در هیچ جا ، قید و بند ، ناامنی ، تنهایی، غربت ، او به مثابه یک زن ، یک زن شجاع به کولی نگاه کرده است در واقع یک بازنگری است . مساله و مشکل را در کولی نشان می دهد کولی که سیمین بهبهانی مطرح میکند یک آزاده است مثل رند حافظ اما ستمدیده هم هست
رفت آن سوار کولی با خود ترا نبرده شب مانده است وبا شب تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو ؟ شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده ؟
فرزانه تاییدی زندگی اش تئاتر بود و تئاتر زندگی اش
زنده یاد فرزانه تاییدی در سال 1324 در تهران بدنیا آمد و فروردین 1399 در لندن درگذشت هنرپیشه سینما و تئاتر ایران بود وی در فیلم های زیادی از جمله فریادی زیر آب ، سفر سنگ و خاک و مجموعه تلویزیونی طلاق ساخته مسعود اسدالهی ایفای نقش کرد .
آن هنرمند ارجمند به آن دسته از هنرمندانی تعلق داشت که بعد از انقلاب مرتجعین مانع از ادامه کارشان شدند مصیبت ها دیدند و به ناچار میهن دلبندش را ترک کردند و رفتند .
فرزانه تاییدی آن هنرمند ارجمند در غربت هم به ارزشها و اصول اخلاقی خود وفادار ماند وقتی ادامه کار هنری وی را نا ممکن دید کناره گرفت و در سکون و سکوتی سرشار از ناگفته ها دشواری تنهایی را برگزید .
فرزانه از کودکی عاشق رقص باله بود و مدتی هم به کلاس باله رفت. گرچه بعدها تئاتر به علاقه حقیقی او به هنر تبدیل شد ایشان با شرکت در نمایش نخستین تلویزیونی در سال 1341 کار در تئاتر در اداره هنرهای دراماتیک آغاز کرد. پس از یکسال و اندی با پرویز کاردان هنرپیشه و کارگردان تئاتر ازدواج کرد و حاصل این ازدواج کوتاه مدت پسرش کیوان بود. در طول پنج سال و نیم فعالیتش درباره هنرهای دراماتیک تهران او در بیش از سی نمایشنامه تلویزیونی و صحنه ای شرکت داشت . فرزانه تاییدی در سال 1346 با پدرش به امریکا رفت. در مدت اقامت پنج ساله در امریکا با شرکت در کلاسهای شبانه کالج های معتبر کالیفرنیا که به کارگاه تئاتر معروف است، آموزش دید او در این مدت دوره کوتاه آموزشی چند ساله در پیرامون تاریخ غرب و بازیگری در صحنه را هم آموخت در زمان اقامتش در ایالت کالیفرنیا با کارگردانی بنام حسین رجائیان آشنا شد و ایشان فرزانه را برای نقش اول فیلم خود به ایران دعوت کرد .
فرزانه تاییدی در اوایل سال 1972 با بازگشت به ایران با ادامه کارش در تاتر، کار در سینمای ایران را هم شروع نمود. ایشان با بهروز به نژاد در بیشتر از کارهای تلویزیونی و سینمایی بعنوان زوج هنری فعال بود و این همراهی تا پایان ادامه داشت. او در این مدت فیلم فریاد زیر آب را ساخت. وی بمدت 7 سال و چند ماه در ایران زندگی کرد و تا سال 60 کار در تئاترهای لاله زار را ادامه داد و آخرین فیلم سینمایی وی میراث من جنون را بدون حجاب کار کرد. فیلم مذکور در اکران عمومی با استقبال تماشاگران روبرو شد اما به تعطیلات مذهبی خورد و به این بهانه از اکران برداشتند.
فرزانه تاییدی یکی از بازیگران فیلم بدون دخترم هرگز هم بود که نقش خانم شهین را در فیلم را ایفا کرد این فیلم به نظر برخی صاحبنظران مانند راجرایبرت و کرین جیمز نمایشی یک سویه و مغرضانه درمورد ایرانیان دارد .
هنرمند ارجمند فرزانه تاییدی برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن شد در ششمین جشنواره فیلم سپاس برای بازی در فیلم هشتمین روز هفته سال 1353 ، همچنین برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن شد از ششمین جشنواره فیلم سپاس برای بازی در فیلم خاک .
او در یک گفتگو به خاطرات دردناکی اشاره می کند و اینکه ما خرد و درهم شکسته بودیم در گفتگوی خود به نبودن فضای باز سیاسی در زمان شاه و یک حزبی بودن مملکت ، نداشتن آزادی تفکر و بیان تفکر اشاره میکند. و اینکه همین امر موجب شده بود که یک نوع بلاتکلیفی در هنرمندان بوجود بیاید و هیچگاه نتوانستیم ما یک تفکر دسته جمعی داشته باشیم. نبودن فضای باز سیاسی ما را از همدیگر هراسان کرده بود. من به بخش ناچیزی از این گفتگو اشاره میکنم و برخی قسمت ها چنان سخت و غم انگیز است که من در حین خواندن چند بار گریستم و آنها را در اینجا نیاوردم. ایشان ادامه میدهد : باید روی فساد حاکم بر سینما انگشت گذاشت که در تقویت جو حاکم بعد از انقلاب بسیار تاثیر داشت در واقع هنر در مملکت ما دولتی بود آن زمان ،( پیش از انقلاب) ، مثل کشورهای اروپای نبود که دولت کمک کند ولی نهادهای هنری آزاد باشند وزارت فرهنگ و هنر ، کل تئاتر و موسیقی مملکت را در دست خود داشت. آقای مهرداد پهبد شوهر خواهر بزرگ شاه شمس پهلوی وزیر فرهنگ بود. تلویزیون ملی هم که درست شد همین وضع را داشت آقای قطبی پسر دایی شهبانو که کارهای مثبت زیادی هم البته انجام داد رئیس آن بود . مثلا سازمان گسترش سینمایی که رئیس آن شوهر اشرف پهلوی، دکتر بوشهری بود و بودجه هنگفتی در اختیار داشت. آنها فیلم های می ساختند که دست اندر کارهایش بر اساس روابط شخصی و داشتن ارتباط با این و آن انتخاب می شدند. ما و نوع ما وقتی سناریوی می دادیم که مثلا زندگی یک صاحب منصب ارتش بود و سناریو را رد می کردند. تنها فیلمی که درباره زندگی یک سرهنگ بازنشسته ساخته شد. فیلمش را که ناصر تقوایی ساخت بنام آرامش در حضور دیگران که آن هم یک نگاه مبهم داشت به دلیل وجود همان سانسور ، و گرنه ناصر تقوایی فیلمسازی خوب و به کارش آگاه است . نقش زن در سینما آن چنان جدی گرفته نمی شد. آن زمان کارگردانان سهم کوچکی برای زن قائل بودند به جز چند استثنا . زن ها یا فاحشه بودند در فیلم ها یا رقاصه که جاهل محل او را به امامزاده می برد و آب توبه به سرش می ریزد . زن در جمع تصویر آبکی ، کمرنگ و غیر حقیقی داشت در واقع سینمای ایران درآن زمان پیش از انقلاب تصویر اهانت آمیزی از زن ارائه میداد. بعد که انقلاب شد در اولین سال انقلاب سال 58 در اداره برنامه های تئاتر آقای علی نصیریان و آقای انتظامی که دو نفر از مهمترین افراد این اداره بودند دیگر دیده نشدند. یکسال اصلا به اداره نیامدند. همچنین هنرمندان معروف و محبوب نظیر فخری خوروش، جمیله شیخی ، مهین شهابی و امثال آنها . بعدها در وسط تمرین یک دفعه می دیدیم که روی تابلو اعلانات نوشتند تا دستور ثانوی مثلا تئاتر 25 شهریور توسط کمیته فلان در دست پاکسازی است. این های که قرائت میکنم بخش ناچیزی از آن گفتگوی بلند است .
تئاتر 25 شهریور متعلق به اداره برنامه های تئاتر بود. وقتی آنجا را می گرفتند کار تمرین بکلی تعطیل میشد و چون سالنی برای تمرین نداشتیم تصمیم می گرفتیم به جای دیگر برویم مثلا به تئاتر شهر. بعد می گفتند باید منتظر اجازه بمانیم تئاتر ها همه در دست کمیته افتاده بود و بدین ترتیب کار عملا رها می شد. بعد از مدتی که جای پیدا می کردیم می آمدند و می گفتند هر متنی برای تمرین دارید اول باید از طرف کمیته پاکسازی تایید بشود. حالا چه کسی قرار بود آن را بخواند و اینکه آیا صلاحیت و سواد آن را داشت؟ هیچکس نمی دانست. به این طریق کار برای مدتی هم تعطیل می شد آخر سر هم به این نتیجه می رسیدیم که اصلا کاری نکنیم یعنی مجبور می شدیم و دستور این جور صادر می شد .
بعدها حقوق من قطع شد و نمی گفتند چرا حقوق من قطع شده که بعد از کلی مراجعه یکی به من گفت سر نماز ظهر اسمت را اعلام کردیم و گفتیم بیرونت کنند. این وسط بین همکاران خود ما کاسه های داغتر از آش برای خوش خدمتی کارهای عجیبی میکردند یکی می رفت روی پشت بام تئاتر پارس نماز می خواند آن یکی ماموری با ضبط صوت می فرستاد تا اجراها را ضبط کند. در اداره برنامه های تئاتر کمتر کسی به فکر بغل دستی اش بود. حکومتی ها که دنبال نوکر می گشتند میخواستند ببینند چه کسی صد درصد قبول شان می کند چه کسی حاضر است به آنها خدمت بکند چه کسی حاضر است خودش ، فکرش ، استعدادش ، هنرش را در اختیار آنها بگذارد. در واقع ما از گذشته هیچ نوع تجربه و تدارکاتی نداشتیم. در زمان شاه که حالا بتوانیم با هم حرف بزنیم و حرکتی انجام بدهیم هیچکس جراتش را نداشت مثلا آن دوران در رژیم پیشین می گفتند باید بروی کاخ سعد آباد برنامه اجرا کنی کسی جرات نداشت اعتراض کند و بگوید خوب چرا خود ملکه تشریف نیاورند به تئاتر .یکبار که میرفتیم به کاخ سعد آباد تا در برابر ملکه تئاتری اجرا کنیم، من دوبار رفتم به نصیریان گفتم آقای نصیریان حتی ملکه الیزابت هم اگر بخواهد تئاتر تماشا کند به سونون تئاتر میرود شما میخواهید این همه آدم را بردارید و ببرید کاخ . یادم می آید کلی سرزنش شنیدم و تهدید و تمنا که چیزی نگویم . نبودن فضای باز سیاسی باعث شد که ما در چنین وضعی بعد از انقلاب برسیم. بعد هم که جمهوری اسلامی آمد و کار خودش را کرد هر کسی را میخواست دست چین کرد و هر کسی را نمیخواست انداخت بیرون . مساله تنها این نبود که آنها آدم نداشتند یا هنرپیشه نداشتند آنها اصلا نمی فهمیدند که اصلا هنرپیشه یعنی چه ؟ آنها به مرور آنچه را میخواستند انجام دادند به مرور فهمیدند که چطور بکشند و از بین ببرند. به مرور قاتل های خوبی از آب درآمدند به مرور به نابودی فرهنگ و هنر مملکت متخصص شدند. در اداره تئاتر چو انداخته بودند که من بهائی هستم و پدر من بهائی شده بود اما بهائی که زاده نشده بود. دین بهائی را انتخاب کرده بود و بچه های آنها هم به عنوان بهائی ثبت کرده بودند ولی هیچوقت ما را مذهبی بار نیاورد. پدر ما را به کلاس درس اخلاق می فرستاد ولی من چون اصلا مذهبی نبودم توجهی به این مسائل نداشتم . در مدت چنان کوتاهی بهائی بودن من را پیراهن عثمان کردند که باورکردنی نیست من هنرمند بودم من را به خاطر هنرپیشه بودنم مورد مؤاخذه قرار ندادند فقط برای اینکه پدرم بهایی بود . من چون در فیلم ها لخت نمی شدم در صحنه های سکسی بازی نمیکردم رژیم نمی توانست در رابطه با کارم از من بهانه بگیرد و به این خاطر نمیتوانستند من را به دادگاه انقلاب ببرند یا از اداره اخراج کنند. پس تنها بهانه مذهب پدرم بود که به مرور این گوشه و آن گوشه حرفش زده میشد. راستش چون هنرپیشه محبوبی بودم همان تیپ های تنگ نظر و حسود به اداره تئاتر چو انداختند که فلانی بهائی است. بعدها شنیدم نامه ای به وزارت ارشاد نوشتند که فرزانه تاییدی در راهروهای اداره تئاتر به خمینی و عواملش فحش میدهد . وقتی تئاتر ها را بکلی تعطیل کردند و ما از کار بیکار شدیم من یک نامه ای نوشتم به مدیر کل برنامه های تئاتر . یک مدیرکل داشت بنام عبد خدایی به آن نوشتم که حقوق من قطع شده بیکار هستم و نمیدانم باید چه بکنم. نامه را هم بالاش نوشته بودم بنام خدا ، من را به دفترش خواست بایستی قیافه اش را میدیدی بیسواد ترین آدم ممکن را رئیس اداره برنامه های تئاتر کرده بودند. اولین ایرادی که بمن گرفت این بود که چرا نامه ات را با باسمه تعالی شروع نکردی؟ گفتم که آقا من که نوشتم بنام خدا ، اگر منظور خداست آنرا نوشتم گفت نه این کافی نیست باید می نوشتی باسمه تعالی ، بسم الله الرحمن الرحیم. وی ادامه داد اگر میخواهی حقوقت را بگیری ما میتوانیم ترتیبش را بدهیم اولا از این بعد باید با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کنی ثانیا اگر حقوقت را میخواهی باید درس تئاتر بدهی گفتم کجا درس بدهم گفت برات کلاس میگذاریم اما بدان که درآن کلاس هم مامورین ما نشستند. گفتم منظورتان چیست من که کارم هنرپیشگی است تا معلمی ، تدریس تخصص میخواهد من تجربه ای در این زمینه ندارم کارم بازیگری است. سعی میکردم منطقی حرف بزنم با این فکر که این آقا هم با من منطقی حرف میزند البته به سرعت پس از حرفی که زد دستش را خواندم میدانستند من محبوبیتی میان جوانها و دختران دارم و میخواستند از این مساله سو استفاده بکنند و با وقاحت به من گفت ما میدانیم که اگر شما کلاس بگذارید خیلی ها میایند شما درس دادن را شروع کنید و به دخترها بگید این حرفه هیچ خیری ندارد به جز فحشا ، به جز فحشا چیز دیگری نیست. من چنان حیرت زده بودم که حتی نمیتوانستم آب دهانم را قورت بدهم و گفتم آقای عبد خدایی شما به من میگویید همه جا با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کنم آن وقت برم سر کلاس بگویم کاری که به آن عشق می ورزم و بیش ا از بیست سال از زندگیم را وقف آن کردم فحشا ست؟ آخه شما چطور مسلمانی هستید که این حرف را بمن می زنید گفت خانم شما حقوقتان را بالاخره میخواهید یا نمیخواهید ؟
برای گذران زندگیمان مجبور شدیم بسیاری از چیزهای مان را بفروشیم. بعد در ادامه به ماجراهای دردناک دیگری اشاره میشود. آخوندهای وقیحی مثل حاجی گلرو و آنچه که در اداره گذرنامه گذشت ، مساله پاسپورت، شعبه 42 دادستانی و مصیبت ها هنگام خروج آنقدر غم انگیز بود که من حین قرائت نتوانستم خودم را کنترل کنم و تصمیم گرفتم اصلا نخوانم .
سلام بر فرزانه تاییدی مرگ بر استبداد
0 Comments