زنانی که شکست را شکست دادند
قسمت ششم
فاخره صبا و لاپراسیای ایران
فاخره صبا که سال ۱۲۹۹ بدنیا آمد و ۱۳۸۶ درگذشت خواننده اپرا ، نویسنده و فرهنگ نویس ایرانی و از خویشاوندان ابوالحسن صبا استاد بزرگ موسیقی ایران بود . او در دوازده سالگی نزد عبدالعلی وزیری تحصیل کرد و نواختن مقدماتی پیانو را یاد گرفت. از کلاسهای درس عبدالعلی دوامی موسیقی دان و ردیف دان برجسته ایرانی و دیگران هم بهره برد. آموختن پیانو را نزد مشیر همایون شهردار تکمیل کرد و آواز و اپرا را نزد خانم لیلی بارا. لیلی بارا خواننده اپرای وین بود که با شروع جنگ جهانی دوم از اروپای شرقی به ایران مهاجرت کرد.
فاخره صبا بعدها برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در کنسرواتوار پاریس موسیقی را ادامه داد. او در سال۱۳۲۶ فارغ التحصیل شد و در بازگشت به ایران به استخدام هنرستان عالی موسیقی درآمد و همزمان با گروه های موسیقی کلاسیک در اداره کل هنرهای زیبای ایران در امر آموزش و اجرا همکاری داشت . در سالهای۱۳۴۱ هنگامی که خانم منیر وکیلی اولین صحنه های اپرا در ایران را روی صحنه آورد، فاخره صبا نیز در آنها اجرا داشتٰ . فاخره در اپرای «مادام باترفلای» اثر پوچینی و همچنین در لاتراوا تایا «بانوی گمراه» اثر جوزف پدروی ایفای نقش نمود . او در اپرای «اورفه و اوریدیس» اثر کریستف ویلیبالد گلوک و اپرای تک صحنه ای« جمیله» اثر جورج بیزه، کوزی فان توته اثر موتسارت ، در اپرای ایرانی «دلاور سهند» اثرسعدی حسنی نقش داشت . فاخره صبا تا اواخر اردیبهشت سال ۵۹ که سازمان باله و اپرا منحل شد امکان خوانندگی داشت. خوانندگانی چون منصوره قصری ، محمد نوری، شهلا میلانی از شاگردان آواز او بودند .
فاخره صبا علاوه بر خوانندگی استعداد نویسندگی هم داشت و مقالات خوبی در دایره المعارف مصاحب نوشته است. او و همسرش، علیرضا افضلی پور بنیانگذار دانشگاه در کرمان بودند. در یکی از آثار کمتر شناخته شده استاد مرتضی حنانه بنام «لا پرسیا» یعنی ای ایران، که بخشی از دوازده قسمت آن رویای یک شیطان کوچک نام دارد، در این قسمت فاخره صبا همراه با حسین مسرور آواز میخواند. در واقع گفتمانی بین آن دو باریتون و آرتو صورت میگیرد. لا پرسیا یا / ای ایران، در اصل یک ساخت موسیقیایی بزرگ برای اجرا به وسیله ارکستر گروه کر تکنوازان است، به اصطلاح اورارتو در این زمینه بایستی از خیلی های دیگر چون منیروکیلی ، پری زنگنه ، ملوک ضرابی ، و افرادی چون غزال لیلی قوانلو خواننده ترانه های مشهور کیه کیه در میزنه و یک حمومی من بسازم چل ستون چل پنجره ، یاد کرد.
فخرعظمی ارغون
فخر عادل خلعتبری مادر سیمین بهبهانی، روزنامه نگار و از زنان پیشرو جنبش زنان ایران بود و در انجمن نسوان وطن خواه عضویت داشت. فخرعظمی از سال ۱۳۱۱ سردبیر روزنامه آینده ایران بود و دو سال بعد مجله بانوان را منتشر کرد. فخرعظمی از شهریور ۱۳۲۰ از اعضای حزب دمکرات ایران بود و در تاسیس مدارس دخترانه نقشی چشمگیر داشت و خودش زبان فرانسه تدریس می کرد. او سال ها در دبیرستان های ناموس ، دایر المعلمات و نوباوگان تهران درس می داد. فارسی ، عربی ، فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنائی داشت . فخر عظمی موسیقی سنتی ایران را هم نزد یک بانوی کلیمی بنام خانم جان مشاق فرا گرفت. او شعر هم می گفت و برخی سروده هایش ورد زبان ها بود.
اگر ضعیفه منم پس چه رو به عهده من، وظیفه پرورش مرد پیل تن باشد
هر وکیلی را که شد با زور و با زر انتخاب، از درون مجلس شورا برون باید نمود
سال ۱۳۰۳ فخری عظمی و گروهی از زنان روشنفکر مانند نورالهدی منگنه ، محترم اسکندری ، ملوک اسکندری و فخرآفاق پارسا مادر فرخ رو پارسا هسته مرکزی انجمن نسوان وطن خواه را تاسیس کردند. هدف از این کار بدست آوردن حقوق برابر با مردان و امکان آموزش و پرورش دختران بود. جمعیت نسوان وطن خواه آخرین انجمن زنانی بود که در دوره سرکوب نشریات و احزاب کشور به دست رضا شاه در سال ۱۳۱۲ بسته شد. بعد از تعطیل شدن انجمن نسوان وطن خواه، فخری عظمی همراه با صدیقه دولت آبادی ، هاجر تربیت ، فخرآفاق پارسا، فاطمه سیاح ، مهکامه محصص ، بدرالملوک بامداد، از روی ناچاری به کانون بانوان روی آورد. چون انجمن نسوان وطن خواه که ترقی خواه بود تعطیل شده بود وی سالها مدیریت مدرسه بزرگسالان راهم به عهده داشت و با وجود مشکلات فراوان از زندگی خودش می گذشت و هزینه های سنگین مدرسه را به عهده می گرفت تا تعطیل نشود .
فخری عظمی ارغون علاوه بر این کار در هر ماه یک تئاتر هم در این مدرسه راه اندازی میکرد. بازیگران تئاتر می بایست خود خانم ها باشند و نمایشنامه را هم خودشان می نوشتند.
وی سال ۱۲۷۷ بدنیا آمد و در سال ۱۳۴۵ درگذشت.
مهشید امیر شاهی « دخت دخو»
خانم مهشید امیر شاهی که ۸۳ ( مرگ ۲۰۱۱) بهار را پشت سر گذاشته اند، متولد ۱۳۱۶ ه برابر با نهم آوریل ۱۹۳۷، نویسنده ، مترجم ، طنزپرداز و روزنامه نگار ایرانی است. پدرش قاضی بود و مادرش مولود خانلری به دلیل خویشاوندی و گرایش های سیاسی، با کام بخش ها و مریم فیروز و احسان طبری ارتباط داشت. وی بعد از تحصیلات ابتدائی و بخشی از دبیرستان به انگلستان رفت و فیزیک خواند و پس از بازگشت به ایران در آغاز به تدریس ریاضی و فیزیک پرداخت و به ترجمه آثار ادبی هم مشغول بود. سپس در موسسه انتشارات فرانکلین ویراستاری میکرد. با یاری نقاشان همکارش از جمله نورالدین زرین کلک و پرویز کلانتری برنامه انتشار کتاب کودکان را در آنجا پایه ریزی کرد و خودش چندین کتاب برای کودکان و نوجوانان ترجمه نمود. او از نوجوانی می نوشت. اولین مجموعه داستان او «کوچه بن بست» در شانزده سالگی نوشته شده است. ایشان بین سال های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹ پنج مجموعه داستان کوتاه منتشر کردند که یکی از قصه هایش «لابیرنت »به تقاضای دکتر محمود خوشنام در ماهنامه رودکی و داستان دیگر «صدای مرغ تنها» به پیشنهاد غلامحسین ساعدی در فصلنامه الفبا منتشر شد . مهشید امیرشاهی به دعوت وزارت فرهنگ و هنر ترجمه گزارش های حفاری باستانی را از فارسی به انگلیسی برای موزه ایران باستان به عهده گرفت و سپس به مدت دو سال به کار پژوهشی در مرکز برنامه ریزی آموزشی کتاب های درسی پرداخت. وی با نشریاتی چون فرهنگ و زندگی ، رودکی ، قیام ایران ، نهضت و دو نشریه انگلیسی و فرانسوی همکاری داشت .
مهشید امیرشاهی در جریان انقلاب مقاله ای نوشت با عنوان کسی نیست از بختیار حمایت کند، که ۱۷ بهمن ۵۷، روزنامه آیندگان منتشر نمود. وی نوشت من صدایم را به پشتیبانی از آقای شاپور بختیار با سربلندی هرچه تمام تر بلند می کنم حتی اگر این صدا در فضا تنها بماند. من از تنها ماندن هرگز هراسی به دل راه ندادم ولی این بار می ترسم ، نه به خاطر خودم بلکه به خاطر آینده این ملک و سرنوشت و همه آنها یی که دوستشان دارم .
مهشید امیرشاهی بعدأ از ایران رفت و ساکن فرانسه شد و در عین فعالیت سیاسی به کار ادبی هم ادامه داد. سال ۱۹۹۲ پیشگام انتشار بیانیه هنرمندان و روشنفکران ایرانی در دفاع از سلمان رشدی شد که به اعلامیه ۵۰ نفره شهرت یافت. در دفاع از تسلیمه نسرین نویسنده بنگلادشی هم فعال بود. از مجموعه داستان های ایشان می توان به «کوچه بن بست » ، «سار بی بی خانم» ، «بعد از روز آخر »، «به صیغه اول شخص مفرد » و «فسانه ها ی ایرانی عصر ما» اشاره کرد.
برخی از داستان های کوتاه وی به آلمانی ، فرانسوی و انگلیسی هم ترجمه شده است. «در حضر ، در سفر » و «چهار پاره مادران و دختران» از جمله رمان های او هستند .ایشان مقالات و مصاحبه های زیادی هم دارند تعدادی از نوشته ها و مصاحبه ها شون در مجموعه سه زبانه هزار بیشه گردآوری شده است .
رمان های در حضر و در سفر، انقلاب را به تصویر می کشد. همچنین زندگی تبعیدیانی که در تلاش مبارزه با نظام برآمده از انقلاب هستند. در حضر توصیف یک سال از انقلاب هست که با جمعه سیاه شروع می شود و تا گروگان گیری در سفارت آمریکا پیش می رود . رمان در سفر، در واقع آلبوم عکسی است در خاطره راوی کتاب ، بیشتر از ایرانیان ، از تبعیدی و ساکن گرفته تا مسافر و مهاجر و تاجر و غیره . یکی از ویژگیهای آثار مهشید طنز است. طنز در لابلای حرف های او جاری می شود. طنزی به غایت ظریف ، بجا و تاثیرگذار . او که معتقد است در بزرگترین تراژدی های دنیا و غم انگیزترین های آن هم می توان رگه هایی از طنز دید خودش طنز گفتاری ، طنز موقعیت ، طنز در واژه ها همه را بکار می گیرد که در داستانهای او مثل سوری، میتوان دید.
مهشید خانم مقالات طنزی هم با تقلید سبک علی اکبر دهخدا در چرند و پرند نگاشته که آنها را با نام دخت دخو، امضا کرده است .
طلعت بصاری نخستین معاون دانشگاه جندی شاپور!
دکتر طلعت بصاری متولد ۱۳۰۲ در بابل، نخستین زن ایرانی بود که به عنوان معاون دانشگاه های جندی شاپور برگزیده شد .
وی پژوهشگر و متخصص در شناخت شاهنامه است. سال ۱۳۴۶ خورشیدی با گذراندن تز دکتری درباره تصویر شیرین در منظومه های خسرو و شیرین ، شیرین و فرهاد، موفق به دریافت درجه دکتری در رشته زبان وادبیات فارسی شد. استاد راهنمای ایشان سعید نفیسی بود. وی در آن زمان ششمین زن ایرانی بود که موفق به دریافت دکترای زبان و ادبیات فارسی شد . طلعت بصاری در همان ایام کتاب دستگاه ها و آهنگهای موسیقی ایرانی و نام سازهای ایرانی را منتشر نمود . دستور زبان فارسی را هم برای دانشجویان مدرسه عالی دختران و برای دبیرستان های کشور تالیف کرد .ایشان در سال ۱۳۴۸ کتاب« زندخت » بانوی پیشاهنگ نهضت آزادی را هم نوشت . کمی بعد در همکاری با زنده یاد استاد فرهیخته دکتر عباس جامعی و بنا به پیشنهاد رئیس دانشگاه به عنوان نخستین زن در ایران به معاونت دانشگاه جندی شاپور برگزیده شد. آن زمان دانشگاه جندی شاپور فقط یک دانشکده کشاورزی داشت . آموزشگاه پرستاری و دانشکده پزشکی و همچنین بیمارستانی هم داشت. و یک دانشسرای عالی که از تهران استادها به خوزستان رفته در آن تدریس می کردند .
دکتر طلعت بصاری تصمیم گرفت رشته ادبیات فارسی را هم با بنا کردن دانشکده ادبیات در دانشگاه جندی شاپور تاسیس کند، خودش هفته ای سی ساعت درآن دانشکده تدریس می کرد. این بانوی دانشمند علاوه بر ایجاد بخش امور دانشجوئی ، دانشکده علوم تربیتی را هم در دانشگاه جندی شاپور به سبک تازه ای بنیان نهاد . مهر سال ۵۷ که ایشان شهر اهواز را ترک می کرد در دانشگاه جندی شاپور بیش از پنج هزار دانشجو در هفتاد و سه رشته درس می خواندند و نود و پنج در صد استادان به صورت تمام وقت تدریس می کردند. بنا های متعددی از جمله بنای دانشکده علوم ، بیمارستان گلستان ، کتابخانه ، زمین های ورزشی متعدد ، و کوی استادان بنا شده بود و بیلان ده ساله کار دانشگاه جندی شاپور به راستی رشدی حیرت انگیز را نشان میداد .
انتشار کتابی چون چهره شیرین ، زنان شاهنامه بخش پهلوانی و دری ،انواع سبک های ایرانی و اروپائی در نثر و نگارش و نمونه هایی از نظم و نثر پیشینیان و امروزی در دستور زبان، مدیون این زن خردمند است .
طلعت بصاری بیشتر اوقات پژوهش خود را صرف شناختن و شناساندن پیام های زنان در شاهنامه کرده است و در پژوهشی با عنوان «زن در نظر شاعران » مسئله تساوی حقوق زن و مرد و تلاش زنان برای دست یافتن به حقوق حقه خود را به بحث گذاشته است . دفتر شعر نازنین یار او زندگی نامه امیر پازواری شاعر مازندرانی هم از جمله آثار منتشر شده ایشان است. در سال ۱۳۵۰ کتاب خوبی از او منتشر شده با عنوان« گرد آفرید» که زنان شاهنامه را معرفی نموده و سرگذشت ۵۹ تن زن داستانی و تاریخی شاهنامه را در بردارد .
طلعت بصاری در غربت ضمن ادامه نگارش کتاب های مختلف مدت ۳۵ سال مجله «پیام بدیع » را با ضمیمه ای برای جوانان منتشر نمود و برای امرار معاش به دوزندگی و بافندگی روی آورد.
طلعت بصاری که اکنون ۹۷ سال دارد ضمن یک گفتگوی مفصل که بیش از سیصد صفحه است نکاتی از بهجت الصدور تا وحدت عالم انسان را شرح می دهد. عمر این زن پژوهشگر بهائی دراز باد که زندگی پر باری را پشت سر گذاشته است .
روشنک داریوش «قطره اشکی در اقیانوس»
روشنک داریوش مترجم رمان هزار صفحه ای مانس اشپربر«قطره اشکی در اقیانوس» اهل امروز بود و پنجره ای رو به فردا ، زنده دل بود و سری پرشور داشت . پدرش پرویز داریوش از روشنفکران و مترجمان تاثیر گذار عصر خود بود. جک لندن ، اشتاین بک ، جیمز جویس و ارنست همینگوی را او به ایرانیان شناساند .
روشنک داریوش که در آلمان جامعه شناسی و علوم سیاسی خوانده بود از نوجوانی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی اتحادیه ملی، آشنائی و همکاری داشت. انقلاب که شد مثل همه کسانی که دغدغه آزادی داشتند و در خارج بودند به ایران برگشت و در فعالیت های مربوط به آزادی زن و دموکراسی از طریق جبهه دموکراتیک ملی ایران شرکت نمود. از سال ۱۳۶۰ به بعد به ترجمه کتاب از زبان آلمانی پرداخت و همواره آثاری را برای این کار انتخاب می کرد که با مشکلات جنبش روشنفکری و سیاسی ایران ارتباط مستقیم داشت. چرخ دنده ژان پل سارتر را که ترجمه کرد به کشوری نفت خیز اشاره داشت که درآن انقلاب شده است. کتاب دیگری که به فارسی برگرداند «در تبعید » نوشته لیون فویشت وانگر، به زندگی روشنفکران آلمانی در تبعید می پرداخت و شباهت فراوانی به وضعیت ایرانیان مهاجر در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ دارد.
روشنک داریوش از مانس اشپربر هفت گفتگو و سه مقاله را هم ترجمه کرده است. آن نویسنده ارجمند برای او عزیز بود و مانس اشپربر هم به وی به دیده تحسین می نگریست. همسر مانس اشپربر، گفته است بیش از هر چیز مکاتبات اش با دختر دانشجوی جوانی او را تکان می داد که از آلمان و وطن اش بازگشت و هزار صفحه « قطره اشکی در اقیانوس» را ترجمه کرد. او با دیده تحسین به او می نگریست.او را روشنک داریوش می گفت ، نوشته های مانس اشپربر فراخوانی بود به اینکه یقین های خود را زیر سوال ببریم و بیاموزیم، با دیده شکاک و انتقادگر بنگریم .
رمان قطره اشکی در اقیانوس به فعالیت و زندگی روشنفکران چپ اروپایی می پرداخت که از احزاب کمونیست طرفدار شوروی جدا یا اخراج شده بودند و جریان مستبد حاکم به آنان تهمت و افترا میزد که چون با ما نیستید با فاشیست ها قرابت دارید، مرید و مزدور هستید. اما آنان بی اعتنا به تبلیغات آلوده عمله استبداد در عین حفظ آرمان های خود به فعالیت مستقل ادامه می دادند. مانس اشپربر نشان می دهد که رد قطعیت پیش شرط تفکر واقعی است و همه آنهایی که قطعی و نهایی، و این است و جز این نیست سخن می گویند ممکن است شورش گر باشند اما به معنای واقعی کلمه، انقلابی نیستند و در درون خودشان نوعی خودکامگی را حمل می کنند. موضوع رمان «قطره اشکی در اقیانوس» به زمان جمهوری وایمار یعنی دوره تاریخی حد فاصل پایان جنگ جهانی اول تا روی کار آمدن حکومت نازی ها در آلمان ارتباط دارد. قصه پرغصه انقلابیونی است که در مبارزه به مسائلی بر می خورند که وجدان شان نه می تواند پیش بینی کند ونه قبول کند. مسائلی که در مخیله شان هم نمی گنجید و تصور نمی کردند به عنوان یک انقلابی روزی آن ها را توجیه کنند. کتاب نقد و تحلیل جباریت نیز که توسط آقای دکتر کریم قسیم به فارسی ترجمه شده است از مانس اشپربر است .
داستان بوته سوخته سرآغاز کتاب قطره اشکی در اقیانوس شگفت انگیز و شنیدنی است .
0 Comments